چرا دچار وسواس در نوشتن می شويم؟
چرا اينقدر محافظه کاری می کنيم در نوشتن؟
چرا فکر نمی کنيم که وبلاگ برای چی درست شد؟
خودم را می گويم!
خودم را که هی از ارتباطاتم می کاهم!
خودم را که گاه ناخودآگاه از همين همه سرعت وحشت می کنم و از نوشتن می ترسم!
خوبه که نوشتن عاری از غلط دستوری باشه و شکل زيبايی داشته باشه ولی ننوشتن جرم بزرگتريه که من مدت هاست به آن دچارم!
من قسمت نظرات را برداشتم که از کميت ارتباط کم کنم ولی حالا فکر می کنم که خودم را از رد و بدل حرف های چند نفره محروم کرده ام!
چه اشکالی داره همينقدر نوشته باشم و وسط همين حرف ها صحبتم را قطع کنم؟