ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

6 شهریور ماه 1383

پنج شنبه ساعت يک ونيم نيمه شب خوابيدم 

 ساعت دونيم با احساس پشت سرگذاشتن يه خواب عميق يهو پريدم

تا ساعت سه و نيم با خودم کلنجارر رفتم تا سفر خواب را ا دامه بدم 

دفترم را برداشتم اومدم به طبقه پايين و شروع کردم به نوشتن!

هی نوشتم و نوشتم تا ساعت شد پنج و نيم صبح!

هل هولکی لباس پوشيدم و از خانه زدم بيرون به قصد کوهستان

ساعت شش و ربع با يه پيکان و کمی پياده روی و بعد با يه اتوبوس رسيدم به ده رکه

بعد کوبيدم تا پلنگ چال !

ساعت يکربع به هشت رسيدم پناهگاه! يعنی نيم ساعت زودتر از مدت هميشگی!

خوشحال بودم که می تونم بوی صبح کوهستان و سکوت زيبايش را داشته باشم!

ولی همه جا از سرو صدا پر بود!

شوخی های بيمزه و حرف های بی معنی صد تا يه غاز با فرياد های گوشخراش!

نه هيچ چيز سرجايش نيست!

انگار نميشه درون جمع سکوت را مزه مزه کرد!

يا حداقل وصف زيبائی و ابهت کوهستان را از دهانشان شنيد و لذت برد!

زمانی بود که فقط به چشمان هم نگاه می کرديم و هزران حرف خوب رد وبدل می شد

و کنون می ديدم کوه پيماهائی  با نگاه هيچ و هياهوئی پر!

آرام آرام اومدم پائين در حالی که جای خالی يه دوست خوب و ساکت را احساس می کردم!