ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

30 شهریور ماه 1383

چند روزرفتم شمال. خیلی نیاز داشتم که فضایم رو عوض کنم. جاتون خالی هوای خوبی بود.

منظره  کوه ودریا را باهم داشتیم. یه مقدار آرامتر شدم. ولی همواره ماری با من بود. و هرجا که می رفتم لبخندش را می دیدم . هم لبخند روزهای سلامتش را وهم لبخند سرسخت آخرین باری که دیدمش

همه اش احساس می کردم که با ما قدم می زنه و یا تو ویلا قهوه می خوره تا بتونه باهاش فال بگیره و برامون رویا ببافه

چقدر این زندگی عجیبه ! وچقدر سرنوشت در اتفاق افتادنش یکدنده ولجوج و بیرحمه! و اصرار داره که حتما قرعه را به اسم هرکس که بود و در هر سطح وسن وانگیزه ای , اجرا کنه!

فایده ای نداره که بگم آخه چرا ماری؟ ماری که آنقدر می تونست از زندگی لذت ببره واونو می فهمید!

قرعه بنام اوافتاد و اجرا شد!

می خوام دیگه از زندگی حرف بزنم! چاره چیه؟ زندگی ادامه داره و هستی وظیفه اون روی دوش ما گذاشته

وظیفه زندگی کردن و ارتقاء دادن اون

بخودم برای میلیونیم بار میگم که رهی سبک و راحت زندگی کن و گام هایت را آهسته بردار وبا لذت به اطراف نگاه کن. از زندگی لذت ببر و سعی کن که اون رو بفهمی.

همه ناملایمات و مشکلاتی که با خودمان و دیگران داریم در برابر عظمت زندگی هیچ چیزی  نیستند!

 مرگ یه آخر و یه اول دیگه ست که میتونه همه صورت مسئله های سنگین وظاهرا حل ناشدنی را خط بزنه وخیالمون روراحت کنه!

فکر کنید وقتی میگیم "خب آخرش مگه بدتریا بهتر از این هم میشه"  چقدر راحت و سبک می شیم!

حالا من می خوام به تک تک سلول هام بگم که آرام باشند و اصلا عجله نکنند!