ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

10 مهرماه 1383

خیلی خوابم میاد. دلم می خواد هزارساعات بخوابم. صبح تا حالا هی چرت زدم وهی کتاب خوندم!

نویسنده کتاب هم انگار دوست نداشت تو این زندگی واقعی باشه! پذیرفتن وضعیت موجود آنقدر برایش مشکل بوده که همه درد واحساس و لذتش را برده تو عالم خیال و برا هر کدوم یه قصه پر از استعاره گفته!

اسم کتاب نفرین خاکستری بود ونویسنده اش مهسا محبعلی. بدون هیچ توجیه علمی یا غیر علمی من نمی تونم بگم اونچه که خوندم یه رمان بود! مثلا یه رمان تخیلی یا.... ولی نویسنده اش تکنیک های داستان نویسی را خوب میدانست و خواسته بود که آگاهانه یه داستان بلند روانشناسانه بنویسه! که بنظرم نتوانسته بود! ضمن اینکه نویسنده تخیل قوی دارد و در دادن تصویر از تخیلاتش خیلی جاها موفق است.

فعلا همین! بیشتر از این نمی تونم درباره اش بگم.

واما

حالم داره بهتر میشه! خنک  شدن هوا و تصور روزهای قشنگ پاییزی و زمستان برفناک حالم روبهتر می کنه!

تصورکنید که بعضی از دوستان ما توی سوئد برعکس من اکنون از ترس تاریکی و سرمایی که می رسه حالشون ممکنه که بد بشه!

می خوام بگم اصل قضیه چیز دیگریه! و تغییرات آب وهوا بیشتر به یه بهانه شبیه تا یه علت!

 من فکر می کنم که ریشه بیشتر افسردگی ها وا سترس هایی که امثال من دارند بر می گرده به خود نبودن!

خود بودن ما همیشه با هزاران مانع روبرو میشه که نگذشتن از اونها باعث برگشت ضربه اشان به خود ما میشه!

همچین که شروع می کنی خودت باشی ونترسی از خودت بودن – با همه ضعف هایی که داری- حالت بهتر میشه! مثلا اگه آدم خوش بین و رئوفی هستی و پراز گذشت و بخششی – حالا به هر دلیل- و بخواهی برعکس آن باشی  یا نشان دهی که هستی دچار مشکل میشی!

گیرم خوش بینی و ساده گی تو یه ضعف اساسیه,  ولی وقتی نمی تونی غیر این باشی و به توبرای غیر این بودن – هرچند درست – فشار بیاد اذیت می شی و نا راحت!

این خودشناسی که از گذشته های دور و تا امروز اینهمه دانایان روزگار به اون اشاره کردن بنظرم در تکامل خودش میرسه به راحتی و سبکی . به در حد توان خود در عرصه زندگی ظاهر شدن و نه تظاهر کردن!

نه همه چیز را به روان محدود نمی کنم  و قبول دارم که ریشه های ژنی و فیزیکی هم عامل برخی از ناهنجاری های ما هستند. ولی داشتن شرایط طبیعی و توجه به اون عمومی ترین علتیه که وجود داره!

داشتم فکر می  کردم که شرایط محیطی ما طبیعی نیست و بنابراین عجیب نیست که اینقدر برای سهل ترین مسائل پیچیده ترین فلسفه ها را میبافیم و غریب ترین راهها را انتخاب می کنیم