ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

18 مهرماه 1383

وقتی خوابت نمیاد بیخود تو رختخواب غلت نزن! بلند شو بخون یا بنویس!

داشتم حسابی خواب میدیدم که یهو پریدم! یه خواب وسیع و پرتجمل! همه دوستان را گرد هم آورده بودم! نمی دونم بخرج من یا خودشان! نه! از عهده من خارج بود و به احتمال یقین هرکس به هزینه خودش اومده بود تواون هتل یا برج یا تورستوران یه کشتی بزرگ تفریحی!

 انواع واقسام مختلف دوستان دورم بودند و من مجبور بودم که هی آنها رابه یکدیگر معرفی کنم! چندین بار هم خیط و متعجب شدم!چون اونا  می گفتن بله همدیگر رو میشناسیم! توهمین گیر وویر شاشم گرفت و مجبور شدم از پله ها وآسانسورهای مختلف آنقدر بالا و پایین برم وتو آدرس های غلط یا شاشدون های شلوغ گم وپیدا بشم که بیدار شدم وبا همه اکراهی که داشتم سر از توالت خودمان در بیاورم! نه اینکه توالت مان را دوست نداشته باشم !! بلکه می دونستم بیدار شدن همان و از دوستان محروم شد همان و بی خوابی همان!

نمی دونم چقدر براتون پیش اومده که تو خواب نتونید یه توالت پیدا کنید یا هی تو توالت های بین راه گم شوید ودر کثافت جاری بر کف آنها  در جستجوی جای پایی باشید؟!

هم یه کم سردمه و هم یه کم گرسنه ام! نه حال دارم برم چیزی بپوشم ونه حال دارم در یخچال را باز کنم و یه چیزی بخورم! همینطور اینجا چمباته زده ام ومی نویسم!

می ترسیدم که رشته حرف اصلی ر از دست بدم که دادم!

آهان یه موضوع خیلی جدی که تو بیخوابی خیلی بهش فکر کردم!

اینکه شناختن همیشه هم خوب نیست! بهتره خیلی چیزها و خیلی افراد رو زیاد نشناسیم! یا سعی نکنیم که بشناسیم تا بتونیم باهاشان رابطه داشته باشیم بخصوص وقتی که این رابطه یه حالت ناچاری و اجبار برامون داره!

گاهی وقت ها تو ذهنمون پیش فرض مثبت و خوبی در شناختن بیشتر یه نفر داریم و طبیعیه که هی تلاش کنیم که پیش تر برویم و بیشتر بشناسیم و براساس پیش فرضی که داریم بیشتر و عمیق تر لذت ببریم!

ولی گاهی وقت ها هم ناخودآگاه و حس ما, آینده خوبی را در بیشترشناختن پیش بینی نمی کنه!

می خوام بگم که اینجاست که بهتره ریسک نکنیم و از پیش رفتن در شناختن یا هر اتفاق و قرار ومداری که منجر به اون میشه شدیدا پرهیز کنیم!

اما مواقعی هم هست که باصطلاح بدشانسی می آوریم واتفاقات ناخواسته ای روی میده و ما را مجبور به شناختن و تصمیم گیری می کنه! از این بدتر دیگه نمیشه!

کلی خودت را به کری وکوری زدی که نشناسی و راحت باشی و به مسالمت بگذرانی ولی تقدیرو شانس و سرنوشت زدوهمه چیز را خراب کرد!
می خوام بگم اینقدر به شانس خودت فحش نده و برا اینکه راحت شی بگو خب اینم سرنوشتی بود ناچار!

حتما حکمتی توشه!

اگه بتونیم به این جمله  حتما حکمتی توشه ایمان بیاوریم که خیلی خوبه و حسابی راحت و سبکمون می کنه ولی اگر هم نتونستیم باز راه دیگه ای وجود داره و اونم اینه همینه که هست حالا می خوای چیکار کنی؟

می خوام بگم از خودمون توچارچوب امکاناتی که داریم و حوادثی که برامون پیش میاد توقع داشته باشیم نه کمتر ونه بیشتر! نقل به مضمون یکی از شعرهای دوست عزیزم بابک که میگه : از من شکست و پیروزی را مپرس مهم تلاش مقدس انسان است.

البته برای اینکه به یه بحث فلسفی دیگه کشیده نشیم می تونیم کلمه مقدس را از شعر بالا برداریم تا در مورد تقدس یا عدم تقدس تلاش دچار مشکل نشویم!

شب و صبح همگی یکجا بخیر و سلامت