هی اصرار می کنم
هی فریاد می زنم چرا چون من اکنون راحت وسبک نیستی؟
هی تحمیل می کنم سبکی ام را
راحتی ام را
هی کودک می شوم
و رها می کنم خود را
دردستان این آشناهای غریبه
وآن غریبه های آشنا
مسکوتم می کنند
رهایم می کنند
می روند
و من هی مبهوت میمانم که چرا؟!!
کجا خود را رها کنم؟
شادی سبکم را می گویم!
اشک های راحتم را!
هنوز....باز...همیشه .....اصرار میکنم.....اصرار می کنم که بیا کودکی امان را رها کنیم!
یه عالمه ...یه عالمه کودکی بر سر ورویمان بریزیم!
ویه دنیا...یه دنیا سختی و سنگینی را آوار نکنیم!