ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

10 دی ماه 1383

به من میگه آقای پیشنهاد!

میگه تومرتب در حال پیشنهاد دادنی!

میگه چرا اینقدر به مردم اصرار می کنی؟!

میگه اگه مردم دلشون بخواد خودشون فلان کار را انجام می دهند! آخه چرا اینقد رمصر هستی که راه نشون بدی !

میگه چرا فکرمیکنی همه از اون چیزهایی که توخوشت میاد خوششون میاد ؟

میگه شاید دوست نداشته باشند که اینقدر اصرار کنی!

میگم گفتی شاید دوست نداشته باشند! یعنی شاید هم دوست داشته باشند یا بتونند دوست داشته باشند ولی دراون لحظه یا به فکرشان نرسه یا تو مطرح کردن خواستشون دچار شرم و مشکل باشند!!

میگه اگه براشون اهمیت داشته باشه و خواستشون جدی وعمیق باشه حتما خجالت و تعارف را میذارن کنار و خودشون یه کاری می کنند واگر جدی هم نباشه که به درک! تو چرا اینقدر انرژی می ذاری و خودت رو خسته می کنی؟!

میگم ببین آخه....

میگه آخه نداره مگه تووکیل وصی هستی یا رئیس وبرنامه ریز بقیه؟

میگه چرا برا بقیه برنامه تعیین می کنی؟  چرا بهشون تحمیل می کنی که چکار بکنند یا نکنند؟

میگم تحمیل نمی کنم پیشنهاد می دهم! اگه نخواستن اجرا نکنند! و اگرهم که بی اراده اند یا دچار شرم ومشکل 

به درک! حقشونه!

میگه اول می گی پیشنهاد می دی چون شاید دیگران دچار شرم ومشکل باشند و حالا می گی به درک که اونها دچار شرم ومشکل وبی ارادگی اند!!  خودت بگو کدوم حرفت را قبول کنم؟!

میگم آره خیلی تناقض توحرفامه ولی اگر قرار باشه که فلسفه  به من چه یا به توچه اجرا بشه آیا رشد وپیشرفتی هم اتفاق می افته؟ یا می افتاد؟

میگه ولی تو این انرژی را برا همه میذاری چه باشعور وچه بی شعور! برا کسانی انرژی بگذار که شعور ش را داشته باشند و کار تورا درک کنند!

میگم  ولی یه کارهایی هست که فقط با تکرار واصرار و شاید هم تحمیل تولحظه  درست میشه! و لزومی  به درکشون در اون لحظه توسط دیگران نیست!

میگه این میشه دیکتاتوری با توجیهات انسانی که به مرور قاطی خواهد شد با اعمال غیر انسانی!

میگم چقدر حرفامون داره پیچیده  ومشکل میشه !

میگه مواظب باش که یه روز دیکتاتوری نشی که فکرکنه صلاح بقیه رو می خواد ولی در واقع خودخواهی خودش را ارضاء می کنه!

میگم آره خیلی وقت ها حس کرده ام تحمیل کننده بودم نه پیشنهاد دهنده!

میگه مرز پیشنهاد وتحمیل خیلی کوچیک و ظریفه!

میگم یه طرف قضیه هم اینه همون  هایی که مقابل پیشنهاد تو سکوت می کنند و بار مسئولیت لحظه های خوش رو می اندازن رو دوشت درلحظات ممکن ناخوش بعد می گن تو به ما تحمیل کردی!

میگه منظور منم همینه ! آدم ها باید یاد بگیرن که بهای اعمال لحظاتشون رو خودشون بپردازند!

میگم چه خوب که یه  جا بهم رسیدیم!

میگه ولی تو همچنان آقای پیشنهاد باقی خواهی ماند!

میگم نمی دونم شاید از مقدارشون کم کنم! ولی می ترسم سبکی و راحتی ام رو از دست بدم!