ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

5 خرداد ماه 1384

یکی دیگر از دست آوردهای رفتن من به نمایشگاه کتاب خریدن کتاب هنوز در سفرم بود. کتابی به کوشش پریدخت سپهری شامل شعرها و یادداشت های منتشر نشده از سهراب سپهری همراه با صفحه آرایی فرشید مثقالی که از کودکی همیشه دوستش داشتم.

تو این کتاب با سهراب واقعی مواجه میشیم. سهراب بی ادعا سهراب بی سرو صدا وفروتن سهرابی که جامعه وفرهنگ ما را خوب شناخته بود و قضاوت های عادلانه ای نسبت به فرهنگ های مختلف داشت .

نامه های سهراب ویادداشت هایش در مورد هنر وزندگی واقعا تامل برانگیز و زیباست ومن با جرات پیشنهاد خواندنش را به همه دوستان می دهم.

راستش تواین جامعه همه چیز را به مد می کشند و مبتذلش می کنند تا آنجا که دست ودلت به خواندن وشناختن آنهائی که دوستشان داری نرود!!! و این ظلم در حق سهراب و فروغ وهدایت بیشتر شد. راستش اعتراف میکنم با همه علاقه و عشقی که همیشه به سهراب وفروغ داشته ام امروز وبخصوص پس از خواندن این کتاب فهمیدم که خیلی در شناختنشان کوتاهی کرده ام. بخصوص سهراب. سهرابی که تو این کتاب شرح میده که چرا گفته وقتی پدرم مرد پاسبانها همه شاعر بودند!

و این قسمتی از یادداشت سهراب:

دنیا پر از بدی است ومن شقایق تماشا میکنم. روی زمین میلیونها گرسنه است.کاش نبود. ولی وجود گرسنگی شقایق را شدیدتر میکند. وتماشای من ابعاد تازه ای به خود میگیرد.یادم هست در بنارس میان مرده ها و بیمارها وگداها از تماشای یک بنای قدیمی دچار ستایش ارگانیک شده بودم. پایم در فاجعه بود و سرم در استتیک..............

و در جائی دیگر می نویسد:

این درست نیست که دست به ترکیب کار هنری نمیتوان زد.موندریان را می شود از هر طرف ادامه داد.می شود میان خیزرانهای سی یووی لکه هایی را سیاهتر کرد. میشود زین اسبی را در جنگهای پائولولوچل کو به رنگ تازه در آورد.

هارتونگ را بیاورید.من به آن لکه های می افزایم که هیچ از اعتبار اثر کم نکند, با همه خلق الساعه بودنش.حتی(با احتیاط ستایش آمیزی که مرا دست پاچه کند).

می توانم در لباس مونالیزا دست ببرم بی آنکه لئوناردو را نگران کنم. هیچ اثری آنقدر تمام نیست که نتوان درآن دست برد.از بهترین رمانهای دنیا میتوان صحنه هایی را زد فصلهایی را کنارگذاشت.در نمایشنامه یونسکو مکانیسم زبان را سبک کنید. لطمه ای چندان نزده اید. حیرت تماشای وجوداز جاهای دیگر سرخواهد زد.کارهنری درتمام وجود خودش حرف می زند.سرونوس دویلورا از تن جدا کنید.تناسب و اعتدال همچنان برسرپا خواهد ماند. نقطه اوج , تمام پیکر یک اثر نیست. اثر هنری تکه ای است از یک رگ زنده. خون در همه جای آن هست. اگراز این خون کم کنی یا به آن بیفزایی رگ همچنان زنده خواهد ماند. مسئله تراکم در میان است. شعری هست که اگر تصویرهایی از آن برداری , از تراکم تصویری آن کاسته ای. تنها همین........وسواس ما در کار تکمیل و پرداخت , اثر را به اتمام نمی رساند, کار هنری تمام نیست. چارچوب ندارد. آغاز و انجام ندارد........