ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

3 تیر ماه 1384

کی می گه دیگه امکان به عقب برگشتن نیست؟

این دوهفته اونقدر از سیاست وانتخابات حرف و مقاله بود که نمی شد بکناری بنشینی وبی تفاوت باشی

هیچوقت اینقدر حساسیت سیاسی و واکنش های متفاوت در برابر انتخابات ومراحل آن در داخل وخارج از کشور نداشتیم بطوریکه علاوه بر جدل های روشنفکران شاهد موضع گیری های سیاسی  محافظه کارترین هنرمندان عرصه ادبیات و سینما و تئاتر و حتی ورزشکاران وتوده های عام مردم بودیم.

و شاید از این نظر فقط با دوران اوائل انقلاب قابل مقایسه باشد. اسم کسانی را می خواندی ومی شنیدی که هرگز نتوانسته بودی از جهتگیری سیاسی آنان کوچکترین خبر یا حدسی را داشته باشی.

من بطور بیمارگونه و اعتیاد واری بیشترمقالات و دیدگاه های آدم های مشهور و غیر مشهور این ملت را چه داخل وچه خارج از کشور را خواندم. و جالب بود که عدله هرکدوم از آنها هم آنچنان در مرحله اولی که می خواندی محکم وغیر قابل انکار جلوه می کرد که فقط با خواندن مقاله رقیب ممکن بود که  از دادن تمام حق به آنان منصرف شوی!!

 من که اصولا مثل بیشتر هموطنان خیلی آدم احساساتی هستم چندین بار مثل اینکه توقایقی باشم که آماج موج های دریای توفانی قرار گرفته باشه  مرتب انگار از اینطرف به اونطرف می افتادم! بطوریکه که مجبور شدم چه قبل از  مرحله اول انتخابات و چه پس از برون  آمدن از شوک نتایج آراء سریع اقدام به موضعگیری منطقی شخصی کنم تا احساساتم به کجراهه منتقلم نکند.- شاهدم تاریخ نوشته های وبلاگم است!  -

اما مقصود از این مقدمه چینی این بود که یه مسئله خیلی مهم را که زیر ساخت بسیاری از اظهارنظرها را تشکیل میداد بعنوان یه سوال وتوجه مطرح کنم.

که البته قبل از نوشتن تواینجا به دوست حاضرجوابم که حضور ذهن بسیار قوی دارد پاسخ مناسبی به آن داد که مرا برد به کلی از مثال های تاریخی که خوانده یا شنیده بودم.

میگن دیکتاتوری قابل برگشت نیست!

میگن مردم و جوانان اجازه بازگشت به گذشته را نمیدهند!

میگن  مردم  قهرمان و شجاع ما مثل همیشه مقاومت می کنند!

میگن خیلی از خواست های دمکراتیک مردم نهادینه شده و ممکن نیست کسی بتواند آنها را منصرف کند!

میگن در فلان موقع و بهمان وقت مردم ما این را نشان دادند!

دوست حاضر جوابم که اتفاقا آدم سیاسی هم محسوب نمیشه و بقول خودش فقط جو گیر اینروزه شده می دونست من چقدر با این شعارها و نظرات آبکی و کهنه که خیلی هاش هم متاسفانه به خارج نشین های ما ربط پیدا میکنه مخالفم گفت: پس چرا  مردم فرانسه با اون همه سال سابقه دمکراسی و نهاد های محکم آنچنان از برگشت به روزهای سیاه می ترسند که بی هیچ تردیدی به ژاک شیراکی رای می دهند که فلان راست افراطی نیاید؟ 

و من حرف دوست دیگرم را یادم اومد که گفته بود مگر هیتلر از عمق دمکراسی وکشوری دارای حزب و تشکیلات دمکراتیک سر برنیاورد؟

و من اضافه کردم مگر روسیه در حال و هوای قبل و اوائل انقلاب مردمی اش احزاب و سلایق مختلفی که فرصت اظهار نظر داشته باشند را نداشت؟

و میگم مگر تو تاریخ خودمان کلی پیشرفت و پسرفت دمکراتیک نداشته ایم؟ زمانی قبل از رضا خان زمانی بعد از رضاخان و دهه های بیست و سی و...25 سال خفقان و نابودی دست آوردهای قبل از سال 32 و..و...

شاید بگین اوضاع جهان هم عوض شده! بله ولی دنیا را که دمکراسی تسخیر نکرده که فقط مایکی مانده باشیم! و مطمئن  باشیم که بالاجبار نسیم ش ما را هم به تصرف در خواهد آورد!

بابا ما که نه حزبی داریم و نه حتی یه سندیکای صنفی درست وحسابی که فقط مدافع گر صنف خودش باشه چرا شعار مقاومت های آنچنانی ونافرمانی های اجتماعی و سیاسی مردم قهرمان می دهیم؟

چرا هی می خواهیم جوانان را چند باره و چند باره به گواه تاریخ سرکوبگرمان همینطور گوشت جلوی توپ کنیم؟

چرا احساس مسئولیت نمی کنیم و نمی گوییم که ممکنه جوانان احساساتی حرف ها وشعارهای ما را باورکنند و خود را جلوی چرخ های سرکوب بیاندازند!

عده ای تا پایشان را می گذارن بیرون و احساس امنیت نسبی بهشون دست میده عنان زبان را رها می کنند وبنا را می گذارند بر دعوت به شورش و انقلاب. و آنقدر پیش می روند که جوانان از اینکه شورش نمیکنند دچار حس حقارت بشوند.

بیائید غیر فرصت طلبانه و شجاعانه بگید که سرنگون کردن هیچ حکومتی لزوما پیام آور آزادی وعدالت نیست. و قهرمان ومقاوم خواندن مردم نیز فقط یک فریب برای  ایجاد جوی هیجانی ست که خود الان در آن شرکت ندارید ولی ممکنه حکومتیان را دچار دردسر کنه!

دلم می خواد بنشینم و فقط بگم که چه کسانی اگر می آمدند چه می کردند و یا وقتی قدرت داشتند چه کردند ویا حال که ادعای مبارزه مطلق و حرفه ای دارند حاضرند چه گزارشی از گذشته و حال خود بدهند و بگن که چقدر شعارهای نسنجیده و بی تجربگی های دیروزشان قربانی داد و کاش  شرمنده خامی دیروز بودند و  خواستشان انتقال تجربه مانع گرفاجعه  امروز باشد تا بازشاهد سپر بلا شدن نوجوانان وجوانان نباشیم

آخ کاش آزادتر وراحت تر از این بودم و خیلی حرف ها و قصه ها را می گفتم.

نه من آدم شجاعی در گفتن  نیستم و بخصوص که می خواهم فرصت همین قدر نوشتن هم برام بمونه و بتونم حرف بزنم.

بتونم بگم وظیفه روشنفکر واقعی اینه که اصلا به قدرت فکر نکنه و واقعیات گذشته را تحلیل کنه و به جوان ها بگه که خیلی از قصه ها و حماسه هایی که از قهرمانی ها ومقاومت ها گفته شده  اونطوری نبوده و یا نتایجش اونطور که گفته ایم و میگن نبوده ونیست.