ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

21 مرداد ماه 1384

دلم میخواد بنویسم ونمی دونم از کجا؟

تو مدتی که گذشت یه نمایشنامه از داریو فوایتالیائی به اسم صورتحساب پرداخت نمیشه با ترجمه جاهد جهانشاهی خوندم که خیلی بهم نچسبیدو بیشتر شبیه شعارهای سیاسی بود تا یه کار هنری. منظورم اینه که یه جور حالت تاریخ مصرف و کاربرد در دوره های سیاسی خاص داشت که هیچ حس هنری روتو من قانع نمی کرد.

برام دور از ذهن وغیر قابل درک بود. ساده انگاری از نوع لومپنیزم سیاسی. وعامه پسند. ولی ناگفته نماند که  خود زندگی داریوفو و نوع کارهایش برام جالب بود واینکه می تونه ده هزارنفرآدم رو برای دیدن نمایشنامه اش به خیابون بکشه! ولی من حتما هیچوقت یکی از اون ده هزارنفر نخواهم بود. واینکار را بیشتر شیبه سیاه بازی و روحوضی های خودمون می بینم که نوعی طنز واعتراض سیاسی توخودشوندارن.

 دو نمایشنامه هم از فاسبیندر راینر ورنر آلمانی به نام های خون در گلوی گربه و دلال محبت تو یه کتاب با ترجمه جاهد جهانشاهی خوندم که اونها هم مرا راضی نکردند که  نمی دونم علتش شکل خوندن من یا مترجم و یا تفاوت کارهای نویسنده با کارهایی بود که من تاکنون خوانده و یا دیده بودم.

کتاب دکتر نون زنش را از مصدق بیشتر دوست دارد را هم در حال تموم کردن هستم که کلی طول کشید تا به درک تکنیک بکار رفته در بیان داستان ویا تحلیل سیاسی نویسنده پی ببرم. این کتاب را شهرام رحیمیان نوشته و به پدرش تقدیم کرده! ومن نمی دونم سن و سال نویسنده چقدره و چه کارهای دیگری قبلا داشته چون در آنصورت می تونستم قضاوت هتری داشته باشم

فیلم ساعت ها را هم دیدم که نیازه چند بار دیگه هم ببینم چون خیلی دیالوگ داشت وزمان بیشتری برای درک تصویری و شنیداری اون احتیاج دارم. ولی همونقدر هم که فهمیدم برام لذت بخش بود بخصوص اینکه ویرجینیا وولف را دوست دارم و راجع به وی زیاد خوندم و از فضای خاص داستان هایش هم خیلی خوشم میاد و همیشه برام آدم جالبی بوده بویژه پس از خوندن مجموعه مقالاتش بنام اتاقی از آن خود

فیلم خیلی دور خیلی نزدیک ازرضا میرکریمی را دیدم که در حد انتظارت نبود ولی بازی های خوبی داشت و کلیت سوژه که دکتری را در موقعیتی دیگر قرار می داد  جالب بود فقط اگر اونقدر در کوباندن یه آدم افراط نمیکرد و یه جهنم به اون وحشتناکی  را برایش نمی ساخت. یه جاهایی از فیلنامه هم لنگ می زد و اینکه یه جورهایی مرا یاد توبه نصوح و نیز خانه ای بر روی آب می انداخت.

و اما سرانجام با کلی پارتی تراشی و سفارش کردن موفق به دیدن تئاتر فنس ازمحمد رحمانیان شدم. در قسمت بدون صندلی ها و چپیده میان 90 نفر بدون صندلی دیگردر تالا رچهارسو!  

فیلنامه در کلیت قوی بود و پر از نکات شنیدنی. و موضوع تعصب بود که بطرز هنرمندانه ای به بحث کشیده شده بود که می تونه مورد توجه آقای بهرام بیضائی قرار بگیره که کار آخرش به شعارهای سیاسی بیشتر پهلومی زد تا کاری هنری.

و اما بازی پرویز پرستویی که اونقدر از ان تعریف میشد بنظرم بیشتر کاری تکنیکی بود و عاری از ظرافت وغیر اثرگذار. هرچند موفق شده بود که شخصیت فرانکی را جا بیندازد. من نقش و بازی حبیب رضایی را بیشتر پسندیدم  و هنرمندانه تر. و مهتاب نصیرپور هم که مثل همیشه سنگینی بازی و صدای خود را به صحنه تحمیل می کرد. ترانه علیدوستی نیز در حد خود خوب بود و احمد مهرانفر نقش راننده تاکسی را خیلی خوب ا به نمایش گذاشت و یکی از قشنگترین قسمت های متن هم همانجا بود که او با دهان کج و کوله اش ادای کسانی را در آوردکه به زعم او کج و کوله  حرف می زدند و به زعم ما عادی.

 و بگویم که 2 ساعت برای این نمایشنامه خیلی زیاد بود و بخصوص آخرهایش خسته کننده و بعضا اضافه.

می تونست زودتر  تموم شود و اثرگذارتر باشه.

ما هنوز تو کلام و زندگی مان یاد نگرفته ایم که خودمان رابا عصر سرعت هماهنگ کنیم. و داستان کوتاه و فیلم کوتاه و نمایشنامه کوتاه خوب داشته باشیم. و بویژه در زبان سعی کنیم ضمن بخشیدن ویژگی هنری به اون از پیچاندن و کلاف سردرگم کردنش پرهیز کنیم .