ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

18 مهرماه 1384

به هيچکس نگيد که من ديشب رفتم سينما ايران فيلم شکلات به کارگردانی افشين شرکت! ولی آقای فريد مصطفوی که بعنوان يه فيلمنامه نويس خوب قبولت داشتيم توديگه چرا؟ و خانم شبنم طلوعی هنرپيشه خوب واسبق تئاتر از توهم توقع نداشتم!ا امين حيائی که از اول تکليفش را مشخص کرده وبازيگرهرنوع فيلمی که تصور بکنيم ونکنيم  بوده وخواهد بود و آفرين هم تشنگی بازی نکردن هايش را در ۲۵ سال گذشته برطرف می کند ولی آقای ميم خانم ل خانم ميم و آقای رهی شما چرا نشنيده ونخوانده رفتيد سينما؟

خب همه اتفاقات هم بد نبود.فيلم آنقدر مزخرف بود که ۱.۵ ساعت بخندی و زمان برايت ۴ ساعت بنظر برسد. وتماشگرهای شيشه مصرف کرده ای که گروهی آمده بودند تا سر وصدا راه بياندازند آنقدر جالب بودند که سرمان را گرم کنند. و چهره های اجق وجق هم آنقدر زياد بودند که به هر طرف سرت را می چرخاندی نگاهت با نگاه بزک کرده يکی از آنها برخورد کند و هی بخودت بگوئی همه اينها که مثل همند. 

نه پشيمان نيستم. اين هم برا خودش فالی بود وتماشائی. سينمای ايران تو اسم گذاری کلاهبردانه داره از همه دنيا جلو می افته

يکبار گول اسم آبی کيشلوفسکی را خورديم که بجای ژوليت بينوشه توش هديه تهرانی بازی می  کرد و اينبار هم گول اسم شکلات را خورديم که اينبار بجای ژوليت بينوشه خانم چکامه چمن ماه بازيگرش بود.  حالا فيلم قرمز آقای فريدون جيرانی رو ميشد بخشيد ويا فيلم سيمای زنی در دور دست آقای مصفا را که نوستالژی رمان  سيمای زنی در ميان جمع  هاينريش بل را در من بر انگيخته بود. بقيه اسم های ديگه هم هستند که من گولشان رانخوردم مثل نابخشوده و...چه می دونم خيلی های ديگه که اين کله سحری اسماشون يادم نمياد.