ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

1 دی ماه 1384

همیشه دلم می خواد بنویسم وهمیشه وقت برای نوشتن کم دارم. با اینکه وسواس زیادی در مورد نظراتی که از لحظه و احساس سرچشمه می گیرند ندارم. تو این مدتی که گذشت نمایش خرس و خوستگاری آنتوان چخوف به کارگردانی حسن معجونی را دیدم که به غیر از چند صحنه که تو  بازی زیاد غلو شده بود و نیز عدم هماهنگی در ریتم بازی خانم هنگامه با سه بازیگر دیگر که کاملا به چشم خورد  کار قابل قبولی بنظر می رسید. یعنی در انتقال فضای چخوفی نسبتا موفق بود.

فیلم یه بوس کوچولو رو دیدم که نمی دونم چرا از دو سه ماه پیش که تبلیغاتش را دیده بودم  از اسمش خوشم نیومده بود وبرام هیچ تصویر ذهنی از فیلم نمی داد. فیلم از بهمن فرمان آرا بود و طبیعتا حداقل انتظار من دیدن یه فیلم کاملا حرفه ای و بازی های خوب بود که این توقع با بازی بسیارخوب جمشید مشایخی و گریم قوی رضا کیانیان و هنرمندی فاطمه معتمد آریا و ایفای نقش عالی از فخری خوروش واستفاده هوشمندانه و تجاری!!! از هدیه تهرانی تو یه نقش دیگه وفیلم برداری محمود کلاری و صحنه های چشم نواز برآورده شد.    

ولی موضوع اصلی و بحث برانگیز داستان فیلم بود که علنا به نقد و محاکمه ابراهیم گلستان پرداخته بود! ابراهیم گلستانی که خود زبانی تند و بی تعارف دارد و هیچگاه از ابراز نظر های بیرحمانه خودداری نکرده و میشه گفت نه برای کسی هندونه قاچ کرده ونه رعایت دوستی و همپیالگی .

تقریبا همه دوستان من در خوب بودن وحرفه ای بودن فیلم اتفاق نظرداشتند ولی موضوع بحث برانگیز این بود که آیا درست بود که فرمان آرا تمام زندگی خصوصی گلستان نویسنده مستند ساز منتقد غربت نشین را اینگونه قضاوت کند یا خیر؟ ما توایران در مجلات ومقالات وروزنامه ها وحتی داستان ورمان بصورت کنایه آمیزی گاها به چنین نقدهایی برخورده بودیم ولی تو یک فیلم آن هم از یه کارگردان طراز اول وقوی نه.

سوال اصلی اینه حالا چرا ابراهیم گلستان و چرا با این دیالوگ های کوتاه و یکطرفه؟ آیا این جوابی بود به مصاحبه گلستان تو کتاب نوشتن با دوربین وسایر مصاحبه های جنجال برانگیز سال های اخیر وی؟

فیلم حکم را هم برخلاف میل باطنی ام که چندین ساله دوست ندارم فیلم های کیمیائی را ببیینم را هم دیدم!!! هنر کیمیائی اینبار این بود که از هنرپیشه بزرگ ایران عزت اله انتظامی بازی بدی بگیره!! و اونو مجبور کنه تا هنرپیشه یه فیلنامه مزخرف شبه هالیوودی ایتالیائی مافیائی هندی باشه!!!!!!! و فولاد کیمیائی را هم مجبور به یه بازی یکنواخت سراسرغلو آمیز و یه شخصیت معلق بین آسمان و زمین بکنه! و نوار پیشرفت هنرپیشگی بهرام رادان را پاره کنه!! فقط لیلا حاتمی و خسرو شکیبائی دو صحنه را خیلی خوب بازی کردند.

ولی خوب همه دوستان قدیمی از جمله جلال پیشوائیان را گرد هم آورده بود و برای خودش چون همیشه خاطره قیصر را مرور وتکرار کرده بود! و یادش هم نرفته بود که مثل همه فیلم های بعد از انقلابش از مرسدس بنز حرفی نزنه! حالا کیمیائی توذهن من علاوه بر چاقو و یا هرنوع وسیله قتاله دیگه با مرسدس بنز هم همراهه!

دارم کتاب حباب شیشه ای سیلویا پلات با ترجمه گلی ترقی را هم می خونم. که به نوعی آن طرف پرده دفتر خاطراتی محسوب میشه که شوهرش تد هیوز از اون تحت عنوان خاطرات سیلویا پلات منتشرکرده .

دیگه باید برم چون دلم مثل همیشه برای  کوهپیمائی پنجشنبه در اوین درکه تنگ شده