ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

26 شهریور ماه 1385

همیشه شنیده بودم که کلاس زبان های ایران بهتر از کلاس زبان تو کاناداست! و اینکه سطح کلاس زبان تو کانادا پایینه و نتیجه خوبی نداره!!

همون موقع این اظهار نظرها خیلی بنظرم نادرست می اومد! و پنج شنبه که اولین جلسه کلاس من محسوب میشد دریافتم مثل بقیه حرف ها و شعارها و اظهار نظرهای الکی چقدر اون حرف ها بیخود بوده!!

معلم ما فوق العاده عالی بود و سیستمی که برای آینده آموزشی مان ترسیم کرد بسیار روشن و اعتماد بخش. من اصلا متوجه نشدم که چطور سه ساعت زمان طی شد. ضمن اینکه بیش از هفتاد درصد اولین جلسه اختصاص به بحث روانی آموزش و کارهای توجیهی داشت که لزوما باید با خودمان انجام بدیم.

و بقول دوست عزیزم اینجا معلمین از فهمیده ترین اقشار جامعه هستند و بسیار صبور و مهربان و مثبت. با کلی انرژی خوب.

و شعار اصلی کلاس این بود که هر روز انگلیسی من بهتر از روز قبل خواهد بود 

و راستش این همون شعاری بود که من همیشه تو زندگیم بهش می پرداختم و می پردازم و اون اینکه همیشه بهتر از قبل باشی یعنی مهم نیست از کجا شروع می کنی مهم اینه که همیشه از این نقطه به وضعیت بهتر حرکت کنی. و در واقع با خودت رقابت داشته باشی. قضاوت من هم در مورد افراد همینه که ببینم از چه نقطه ای با چه وضعیت و امکانی حرکت کرده و حالا کجاست و منصفانه چقدر میشه از او انتظار داشت. حالا بجای این افراد میشه کلمه پدیده را گذاشت و یه شکل خیلی کلی بهش داد. این پدیده می تونه حتی هر مقوله از جنس دیگه مثل مقوله فرهنگی و اجتماعی هم باشه. مثل تجربه دمکراسی تجربه همزیستی تجربه سفر تجربه کار و.....

هیچ اشکالی نداره از صحبت کلاس به برسم به اینجائی که نوشتم!! خب حین نوشتن به ذهنم رسید و منم از گفتنش دریغ نکردم

دوستی که هرگز تا کنون مثل بقیه ایرانی های مقیم عزیز نگفته بود که تازه اومدید و کله تون گرم و همه چیز براتون تازگی داره و وگرنه!!!.....دیروز که کمی بهش راه دادم به صدا در اومد که اگه بخاطر بچه هام نبود همین الان برمی گشتم ایران!

و یه خانم همکاری که مرتب مشغول غر زدنه هم گفت اگه من بچه داشتم یه لحظه اینجا نمی موندم!

بابا چرا همه اش از بچه هاتون مایه می گذارید! چرا حرف دلتون رو نمی زنید؟ چرا کار دلتون رو نمی کنید؟ بچه دار میشن تا کانون گرم خانواده شون ازهم نپاشه!! از داشتن بچه شکایت می کنن که دست و بال شان را برای تفریح بسته! و از هم جدا نمیشن چون بچه هاشون ضربه می خورن!

می خوام بگم زندگی رو فهمیدن و زنده گی کردن و لذت بردن و یه مایه درونی داشتن اون مسئله اصلیه که باید وجود داشته باشه بعدش امکانات و زمان و مکان بقیه چیزها که کم و زیاد بودنشان حتما واقعیت داره و من قبولش دارم. حتی شانس داشتن را. ولی بعد از همه اون قصه ای که در مورد نگاه به زندگی گفتم.

وگرنه هرجای دنیا که باشی و هر چقدر هم که امکانات رشد و لذت بردن از زندگی برات وجود داشته باشه فقط غر خواهی زد و همه چیز را حرام خواهی کرد!

دیروز فروشنده ایرانی اینجا می گفت شما از نادر ایرانی هایی هستید که می گید همه چیز خوبه و از شرایط راضی هستید!! گفتم دوست عزیز اینا تو ایران هم ناراضی بودند! البته که خیلی از نارضایتی ها توجیه پذیر و منطقیه ولی منفی بودن و یه جا مسکون شدن و غر زدن از هر چیزی بدتر و ناخوشایند تره.

 

و...و باز کوهستان و باز ونکوور زیبا و باز یه عالمه مبهوتی و گیجی از زیبائی تموم نشدنی....و هی کشف های تازه..وهی یه لذت های دیگه...یه شکرگزاری دیگه..یه خالی کردن جای دوستانی که هنر زندگی کردن را دارن و حق شون بیش از اینهاست دیگه....وبگم که بزرگترین حسن ونکوور در دسترس بودن اینهمه زیبائیشه ونه داشتنش!

قول میدم که وبلاگم را مجهز به تصویر کنم و گاهی وقت ها به حرفام چاشنی شان کنم.

خودم را زیر یه میز چوبی مربع پایه کوتاه جمع کردم و به نور زرد آباژورچوبی با کلاهک استوانه ای ذوزنقه ایش خیره شدم و دنیا را به سبک ترین و زیباترین چهره اش دیدم!

از تمام لذتی که بردم فقط همون جمله را تونستم که بگم!  و دریافتم چقدر در بیان احساسم ناتوان و حقیرم.

آی فقط چند قطره اشک...چند قطره اشک و حس همه سبکی هایی که و جود دارند و ظالمانه دیده نمی شوند!

هستی را می مکم و به حقارتم در قورت دادن اینهمه شگفتی نگاه می کنم.

یه روز یه لحظه در تعجب غرق خواهم شد و بازگشتی هرگز برایم نخواهد بود!

اشک هایم بوسه بارانت می کنند! بیا مال تو! مال تو که زندگی را می فهمی!
مال تو که هی انگشتانم را فشار می دهی

مال تو که خودت را رها کرد ه ای و می گذاری هی ببر مت به اونور رویاها

آی اینچنین با عجله از من نگذر!

کلمات را اینچنین تنها رها نکن!

یه رابطه عمیق فقط با یک کلمه حتما بیشتر تو را حمایت خواهد کرد تا آنهمه کلمه بی ربطی که با نگاه تندی ازشان عبور می کنی!

رهی بسه دیگه! کشتی همه رو! آخه چقدر احساسات!!