ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

8 مهرماه 1385

یه گزارش از زندگی روزمره  تو ونکوور

از دوشنبه تا جمعه هر روز ساعت 5:20 صبح از خواب بیدار میشم و ساعت 5:54 دقیقه می زنم بیرون. 2 تا اتوبوس یه قطار و بعد یه اتوبوس دیگه و 5 دقیقه پیاده روی تا برسم محل کار. ساعت 7 شروع می کنیم. ساعت 9 تا 9:15 استراحت داریم تا ساعت 12 که نیم ساعت وقت ناهاریه. 3:30 تعطیل میشیم و تا همین راه را برگردم خونه میشه ساعت 4:37 البته اگر به موقع از محل کار بیایم و هیچکدوم از این اتوبوس ها را ازدست ندهم. وگرنه یه 20 دقیقه ای به برگشتنم اضافه میشه.

یه چرت کوچولو 20 دقیقه ای می زنم و یه ساندویچ کوچولو و یه نگاه سریع به درس و هل هولکی حل تمرین های کلاس و ساعت 5:47 می زنم بیرون تا با یه اتوبوس و یه کشتی که بهش میگن اتوبوس دریائی و یه اتوبوس دیگه خودم راساعت 6:30 برسونم به کالج زبان و تا 9:30 در خدمت معلم زبان آمریکائی و همشاگردی های ایرانی و چینی و هنک کنگی و فیلیپینی و ژاپنی و کلمبیائی و بلغاری و آذربایجانی و پروئی باشم.

یادم رفت بگم که یه 15 دقیقه ای هم زنگ تفریح داریم.و...وساعت 10:10 دقیقه می رسم خونه و سریع یه شامکی می خورم و آداب خوابیدن را بجا می آورم و کتاب به دست میرم تو رختخواب تا صبح دوباره با صدای ساعتی که شخصیتا رادیوست بیدار بشم! 2 تا اتفاق دیگه ممکنه تو این زمان داشته باشم. یکی ورزش قبل از خواب و یکی بی خوابی از زور خستگی!!

خب برداشتتون چیه ؟ خوبه یا بد؟!! یا می گین بستگی داره! فقط خواستم که دونسته باشید. سرعت و برنامه ریزی.  

و اما...اما بعد اینهمه دویدن بعد چی؟ خب راستش جمعه بعد از ظهر کلاسی در کار نیست و از ساعتی که می رسیم خونه خوشی ها و استراحت کردن ها مون شروع میشه. اول یه خرید درست و حسابی هفتگی و بعد یه بساط مفصل چیدن تا آخر شب صفا سوتی!!

شنبه صبح هم تا ساعت 10 تو رختخواب و بعد کوهستان. و مست طبیعت زیبا شدن. که آفتاب و بارون و مه و ابر و...هرکدوم لذت خودشون رو دارن. و هی خستگی های چهارونیم روز گذشته از تن در رفتن!!! اومدن خونه و دوش گرفتن و زدن بیرون ساعت 10 شب جهت الواطی تا 2 نیمه شب و قیافه مرفه بی درد گرفتن و...خیلی مزه میده!

یکشنبه صبح باز ساعت بعد از 10 بیدارشدن. و ماشین لباس شوئی و ماست و یه غذای اساس خونگی و مطالعه و تلویزیون و هر تفریح پیش بینی نشده ای داشتن یا نداشتن!!

بله همه را یه نفس نوشتم! یعنی اینها اون چیزهائی بودن که یه هفته پیش می خواستم بنویسم و فرصتش را نداشتم!

و...و...به اطلاع دوستان و آشنایان عزیز که ممکنه دلشان برای قسمت اول برنامه ام که شامل بیدار شدن کله سحر و تا دیروقت کار و درس را دنبال کردن  می سوزه بگم که از دوشنبه ساعت کارمون از 9 صبح تا 5:30 بعد از ظهر خواهد بود!! و بعد مستقیم کلاس! اینطوری خیلی بهتره. حداقل یه خواب خوب صبحگاهی نصیبمون میشه! و نیز یه آمد و رفت به خونه هم صرفه جوئی زمانی و انرژی خواهیم داشت. بای بای.