ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

28 مهرماه 1385

از چهار ماه هم گذشت که تو ونکوور هستیم. و چند روز دیگه میشه سه ماه که من دارم کار می کنم.

 تو این سه ماه با فرهنگ کار کانادا آشنا شدم. با هشت ملیت مختلف کار کردم و نیز تونستم این امتیاز را بگیرم که ساعت کار را از 7 به 9 صبح انتقال بدهم. حقوقم ساعتی 50 سنت اضافه تر شد. یه کارت خرید تشویقی گرفتم و نیز دارای اولویت کار در یکشنبه شدم که حقوقش ساعتی 3.25 دلار زیادتره و...می تونم پنج شنبه سر کار نروم و بجایش شنبه بروم و...دو روز پیش گفتند که اگر بخواهم می تونم از استخدام ششماهه کنونی به حالت استخدام دراز مدت در بیام و حقوقم ساعتی 75 سنت اضافه بشه و دروه ای هم برام بگذارند و مزایای جدیدی  داشته باشم.

و حالا دارم فکر می کنم که این پیشنهاد را قبول کنم یا اینکه اولویت را به زبان بدهم و رفتن به کالج و گرفتن یه مدرک کانادائی.

شنیده های من میگن که اینجا براحتی برای درس خوندن وام می دهند که شامل هزینه زندگی هم میشه و پس دادنش هم می تونه تو یه دوره 10 ساله با 1.5 درصد بهره باشه. و قضیه اینه که اگه بخواهم به کالج معتبری برم باید دانش کنونی زبان انگلیسی ام حدود گرید 12 باشه و این نیازمند سعی و تلاش خیلی بیشتریه که با کارکردن روز و خسته شب کلاس رفتن جور در نمیاد. باید که بصورت فشرده و تمام وقت همه انرژی ام را بگذارم برای انگلیسی.

دارم فکر می کنم که این کار تو آینده هم برای من رزرو خواهد بود. یعنی اینکه می تونم اگر فرصت اضافه داشتم نیمه وقت کار هم بکنم.

و.....می خوام بگم که اینجا تا کنون اینطور تجربه کرده ام که زندگی همیشه حرکت مثبت به جلو داره. آینده برات شکل امیدواریه و نه نگرانی

می دونی که اگه تلاش کنی همه چیز بهتر میشه می دونی که زمین زیر پات محکمه و فضای جلوی رویت باز. حالا خوب معنای امید به زندگی که تو آمارهای سازمان ملل میاد و بعنوان شاخص پیشرفت و سطح زندگی یه کشور قرار می گیره را می فهمم.

 

 

و...تو این سه ماه تونستم تشخیص بدهم که در ساعت 6 صبح اکثریت کسانی که به محل کارشون تردد می کنند مرد هستند و در ساعت 8 صبح زن .

 

 

و...اینجا حرکات خیلی کنده!! امروز تو داروخونه 10 دقیقه ایستادیم تا نسخه ای را که فقط شامل یک شیشه قرص بود بگیریم. همه کارها در کمال خونسردی و آرامش انجام میشه و ما هنوز عادت نکرده ایم به این خونسردی!! هنوز استرس ها تو تن و خون مون مونده و گاها آزارمون میده بطوری که امروز به خودمون گفتیم اینجا مملکت فس فسوهاست!!!! و کسی نبود به ما بگه مملکت خودتون هم جای عجول هاو استرسی هاست.

و....خیلی قصه دارم که دوست دارم تعریف کنم و ..

دوست دارم بگم که همونطوری که تو وطن خودمون آدم های خوب و بد وجود داره اینجا هم تو همه ملیت های مختلفی که دیدیم این قضیه خوب و بد بودن و خاص بودن مصداق داره.

و ...یه روز..یه روز که خوب فکر کردم و تجربه هام را جمع و جور کردم می خوام بنویسم تو مقایسه ما چه حسن هایی داریم.  آخه اینروزها خودزنی و از همه چیز ایرانی بد گفتن مد شده مثل همون روزهایی که تعاریف حماسی و الکی از ایرانی و تاریخش مد بود!

من فکر می کنم ما خیلی احتیاج داریم که به خودمون اعتماد داشته باشیم و قیافه مغرورتر و مطمن تری داشته باشیم.