ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

13 آذرماه 1385

من اینجا عاشق شدم

عاشق ونکوور شدم

هی دلم می خواد برم بیرون

هی دلم می خواد به آسمون نگاه کنم

هی دلم می خواد کوهها رو با نگام دور بزنم

هی دلم می خواد اقیانوس رو رو تو بغل بگیرم

هی قدم بزنم تو این ونکوور

هی هوا رو بدم تو عمق وجود

حس بی انتهائی دارم اینجا

آزاد آزادم

انگار هرکاری دلم بخواد می تونم بکنم

انگار با همه وجود می تونم خیلی کارهارو نکنم!
انگار هی دارم پهن میشم روی زمین

همینطور از هر سو

 

 

 دلم می خواد دوباره از اول

از اول اول شروع کنم

باور کرده ام که اینجا همیشه میشه از اول شروع کرد

باور کرده ام  که می تونم هر چقدر که دلم بخواد قدم ها رو آهسته تر بر دارم

دلم می خواد هی این زندگی رو طولش بدم

هی جر بزنم

هی رفوزه بشم و دوباره برم سر همون کلاس قبلی و زمان رو طولانی تر کنم!

یادمه که چقدر دوست داشتم این زندگی رو تموم کنم و بره پی کارش!

دلم می خواد به همه دوستام بگم دنیا هیچ آخری می تونه نداشته باشه

دلم می خواد بهشون بگم میشه هر روز و هرلحظه یه آدم دیگه ای بود و یه دنیای دیگه ای داشت.

راستی من اونجا چقدر می تونستم اینطوری باشم؟

اینجا من چقدر این ونکوور رو دوست دارم

دلم می خواد همش تو خیابون باشم

چه خوبه وقتی دستات بسته نیست

چه خوبه وقتی بدونی که می تونی