ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

24 آذرماه 1385

دیگه یادم رفت از فستیوال فیلم های اروپائی ونکوور بگم!!

فیلم interMison از ایرلند به کارگردانی john crowely را دیدیم. از نوع اون فیلم پازلی ها که تو چند سال اخیر مد شده. و البته بنظرم فیلم خوبی بود و بازی های درخشانی هم داشت.

فیلم دیگه به اسم it will stay beetween us از چکسلواکی به کارگردانیmiro sindelka که بنظرم فوق العاده بود و من خیلی دوستش داشتم. قسمت های به یاد ماندنی زیادی تو این فیلم هست که هیچوقت از ذهن بیرون نخواهد رفت. یه جورهایی یاد میلان کوندرا افتادم بخصوص که اسم نقش اول مرد فیلم که بسیار هم قشنگ بازی می کرد توماس بود. یه حالت و فضای مشترکی با رمان بار هستی داشت و البته نه از زاویه دید توما .

تو یه صحنه ای تو بار توماس از مرد مقابل خودش که با هم گپ می زندند می خواد که جاهاشون رو عوض کنند. یعنی هر کی روی صندلی دیگری بنشینه و از اونطرف ببینه و حرف بزنه. در اول  فیلم این توماس هست که با روانپزشکش حرف می زنه و قصد خودکشی داره و در انتهای فیلم قضیه برعکس میشه و روانپزشک آرزو میکنه که جای توماس و زندگی ش و ماجرا هاش باشه!

هنرپیشه اول زن فیلم هم به همه رسم و رسومات و قرارداد ها اعتراض داره و به کشیش هنگام عقد میگه که خیلی بیرحمانه است این خطبه و قید و بندی که خونده میشه. اون میگه هرگز به این دوست پسری که هفت سال باهاش بوده نگفته عاشقشه ولی ازدواج و زندگی با اون امری مرسومه!!

اگر داستان این فیلم  چاپ  شده باشه خوندنش بسیار دوست داشتنی خواهد بود و فضای خوبی را در ذهن ایجاد خواهد کرد. 

و فیلم های اروپائی تموم شد و حالا تا چند روز سینمای شیلی را خواهیم داشت. که ما دیشب فیلم in bed  به کارگردانی matias bize و بازی های blanca lewin & gonzalo valenzuelaدیدیم. البته محصول مشترک با آلمان محسوب میشد. کل ماجرا تو اتاق یه متل بین دختر و پسریه که اولین بار همدیگر را دیده اند و قصدی برای دیدن دوباره  نیز ندارند ولی به اندازه یه عمر اون شب با هم زندگی می کنند  و تا صبح برسه همه دروغ ها رو کنار گذاشته  و حقیقت شان را به یکدیگر گفته اند.

موضوع عشق تو اون پیچیدگی هاش و اونطور که همیشه مسئله ام بوده مطرح میشه. هیچ عشق و دوست داشتنی نمی تونه آدم رو از عشق ها و دوست داشتن های دیگه که شکل های متفاوت و عمرهای خاص خودشون دارند محروم کنه!  در واقع هیچ دوست داشتنی نمی تونه محروم کننده دوست داشتن دیگه ای باشه.

کی قبول می کنه؟ کی واقعیت رو به خودش می گه که از یه نفر دیگه تو یه لحظه دیگه در حد و اندازه عشق خوشش اومده و دلش خواسته لذت ببره و نبرده!

به هر حال تو فیلم زیباست و همه خوششون میاد چون تماشاچی هستن ! و بخصوص جای قهرمان های حاضر فیلم هستند و نه اون دختر و پسر غایبی که عشق این دو محسوب می شده اند و در این لحظات عاشقانه غریب حضور ندارند!

دوست داشتیم فیلم بعدی دیشب را هم ببینیم و یا فیلم های امروز را. ولی خستگی و کمبود وقت برای استراحت این اجازه را به ما نداد.

الآن هم که ماجرای دو فیلم اول را تعریف نکردم مربوط به همین خستگی و حوصله میشه که دارم و ندارم!!

دارم برای خستگی

و ندارم برای حوصله