آن لاین..آن لاین...همین الآن...زندگی همینه...هی باید آن لاین نگاش کرد...دیشب ساعت ۱۲ از نورت رفتیم دان تاون...صبح اومدیم برنابی نزدیکای بی سی آی تی...حالا می خواهیم بریم بیرون..شب را می ریم دن من داور...لیندا باز برامون گیتار خواهد زد...و باز اون ترانه ای را که دوست دارم خواهد خوند...و من باز خواهم گفت لیندا تو این آهنگ رو خیلی بهتر از خواننده اصلیش می خونی....
و ما اگه.....اگه اونور بودیم میرفتیم نزد هما و احمد شاید...شادمان هم میومد..حتما قبلش رفته بودیم درکه و..حتما کلی با بچه ها خندیده بودیم...حالا اینجا هم درکه مون رو داریم..اینجام بچه ها...همه جای دنیا بچه های باحالی هستند که بشه باهاشون کیف کرد...فقط باید بو بکشی و پیداشون کنی....چقدر ایران خوب بود!!..چقدر ونکوور خوبه!!..چقدر همه چیز می تونه خوب باشه...و..آش ظهری که جای صبحونه خوردیم چقدر نشئه مون کرد!...و هنوز هی چای می خوریم..آره چای...چقدر مزه میده....زیتون و بورانی بادمجان همه باهاش بود!! و چند لقمه املت با نون بربری...ازاونا که مال شماله و بیات شده...
آی همه این سبکی ها کیف کردن ها را تقسیم می کنم باهاتون
