ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

12 ابان ماه 1385

یه استراحت اجباری ۳ روزه تو خونه! بعد از یه کوه پر از برف و یخ و لذت و به خود آسمون رسیدن اومدم خونه که دوش بگیرم تو وان خوردم زمین و دنده ام ترک برداشت!‌ بیمارستان و چند تا عکس برای اثبات قضیه و ۳ روز استراحت نزدیک به مطلق! و مسکن خوری. حالا خیلی بهترم. دردش خیلی کم شده و فردا قراره سر کار رفتن رو امتحان کنم.

این سه روز خوب بود و این تجربه اورژانس رفتن هم لازم! اصلا قیافه اش شبیه بیمارستان هائی که می شناختم نبود. حالت صحرائی داشت! یاد جنگ جهانی تو فیلم ها افتاده بودم. ساعت ۱۰.۵۰ شب تو اورژانس بودم. همون اول اسم و آدرس و مرضم را گرفت. و بعد از نیم ساعت یه فشارخون و اطلاعات دیگه. نیم ساعت بعدترش یکی اومد مرا با خودش برد به یه محل دیگه و اونجا دوباره کنترل نام و کارت بیمه باز برگشت به سرجایم. باز نیم ساعت دیگه یکی دیگه اومد و مستقیم مرا برد برای عکس گرفتن. ۵ تا عکس از زوایای مختلف. خیالشون راحت شده بود که گفته بودم سر خوردم و نه اینکه سرم گیج رفته باشه. دوباره سرجایم و ایندفعه اونطرف میز اورژانس. دایره نزدیک مال تازه رسیده هاست. و نیم ساعت بعدی پرستار مرا برد روی تخت لباسم را عوض کرد. یه فشارخونه دیگه و گوشی گذاشتن در نقاط مختلف کمر و گفت صبرکنم تا دکتر بیاد. بعد ۵ دقیقه یه دکتر که قیافه اش عینهو سریال پرستاران بود اومد و گوشی گذاشت و معاینه و گفت دنده ات ترک برداشته و ۲ روز اول دردشدید خواهی داشت و بعد کمتر میشه. ۵ روز طول میکشه که آروم بشی. اونوقت ۳ روز برام استراحت نوشت. و یه قوطی قرص مسکن اورژانسی داد و گفت اگه زیادتر احتیاج داشتی این هم نسخه می تونی از داروخانه تهیه کنی.

تا از بیمارستان بیام ساعت شد ۱:۲۰یعنی مجموعا دوساعت و نیم. نمی دونم تو استاندارد جهانی نمره اشان چی میشه ولی اینکه در تمام مدت آرامش برقرار بود  خیلی برام جالب بود و اینکه به فارسی روی دیوار نوشته بودند چنانچه همراهان مشکل ایجاد کنند تا حد بیرون رفتن از بیمارستان جریمه خواهند  شد نکته جالب تر. البته همین مطالب به انگلیسی هم در تمام فضاها درج شده بود. و خنده دوستم که ببین به چینی و اسپانیائی ننوشتن بی معنی بود! چون همونجا غیر من ۴ تا بیمار ایرانی هم بودندو ۳ تا کانادائی و نه ملیت های دیگه.

بوی بیمارستان هم اصلا نمی اومد که دوستم می گفت چون ضد عفونی نکرده اند!‌ چند تا مبل را نشانم داد و گفت اینجا جای خون است که خوب تمیز نکرده اند.  و البته تاکید کرد که بیمارستان محل ما هزار برابر شیک تر از اینجاست.

هیچی نمی دونم . هیچ قضاوت و مقایسه ای با هیچ جا فعلا ندارم. من بی جواب برنگشتم و گمانم این بود که پرستار مسن و باتجربه اولی کارش این بود که حد و حدود اورژانس بودن و نوبت گذاشتن را معلوم کنه. و هیچکس هم اعتراضی به او نداشت.