ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

18 شهریور ماه 1386

هرچی نوشته بودم پاک شد!‌ خیلی هم نوشته بودم! خب چیکار میشه کرد. زندگی یعنی همین. ممکنه همه چیز رو یهو از دست بدی!‌همیشه باید آماده بود برای یه شروع دیگه. خوبی زندگی و هیجانش تو همینه که همیشه می تونی از نو اون رو شروع کنی. اصلا فکر کنی اون یه نفر دیگه بود که تموم شد و تو یه نفر دیگه هستی که شروع می کنی.

هفته پیش رفته بودم کمپینگ. سه تا ایرانی بودیم و سه تا روس برای سه روز!  که کلی تعارف دهای شرقی هم برای مخارج ردو بدل کردیم. خیلی بهمون خوش گذشت. با اینکه عین سه روز را بارون داشتیم. رفته بودیم ۱۶۰ کیلومتری ونکوور یه جائی نرسیده به شهر پمبرتون بنام نرین فال که یه ابشار خیلی قدیمیه و در موردش نوشتن میلیون سال!! اما حالا چرا ۱۶۰ کیلومتری ونکوور رفتیم برای چادر زدن؟! یه ۳۰ کیلومتر از ونکوور که دور شدیم شروع کردیم به رفتن به همه تابلوهائی که علامت چادر داشت و کمپینگ زدن مجاز بود. ولی همه پر بودن. اینجا حق نداری هرجا که خواستی چادر بزنی ویا آتش روشن کنی غیر از کمپینگ هایی که محل های مشخص و شماره گذاری شده هستند و در هر محل هم میز و صندلی چوبی نصب شده و یه آتشدان که می تونی توش کباب هم بزنی!‌ و چوب برای سوزاندن را هم خودشون با مبلغ کمی در اختیارت قرار می دهند تا به جنگل آسیب نرسه. -یادم می افته که تو کشور خودمون که با وجود کمبود شدید جنگل چطور روند سریع تخریب همچنان ادامه داره - خلاصه اینطوری بود که ما رسیدیم به نقطه ای که گفتم. در عوض جای بزرگی پیدا کردیم که تونستیم چادر بزرگ مان را نصب کنیم. یه چادر با سه اتاق خواب و یه پذیرائی! که کانادائی ها را هم به تعجب انداخته بود و باعث دوستی ما با یه زوج ۸۶ و ۷۹ ساله شد که عاشق کمپینگ بودند. حسابی باهامون گپ زندند و برامون از زندگی و سفرشون گفتند. نظراتشون هم خیلی راجع به بومی ها جالب بود و اینکه در حق اونها خیلی ظلم شده چرا که کلیسا بچه سرخپوست ها را مجبور می کرده انگلیسی یاد بگیرند و اونها را از آداب و فرهنگ شون جدا می کرده و این خیلی وحشتناکه. -گابریل اصل و نصبش به فرانسه و انگلیس می رسید و جون مخلوطی از سوئد و انگلیس و شاید یه جای دیگه بود- ما هم از طبیعت ایران براشون گفتیم و تاریخ و زیبائی هاش.  

دیشب هم با همون دوستان و یه روس اضافه دیگه رفتیم کلاپ تا ساعت۲ . و صبح با دوستان کره ای و مکزیکی رفتیم کوه. و خب تا رسیدم خونه افتادم بخواب!‌ دوست کره ای ما می گفت خیلی خوشحاله که اومده کوه و خیلی خوشحال تره که فهمیده فقط دوستان خوب تو کره ای ها نیستند!‌ و همه آدم هائی که میشه باهاشون دوست شد یه شکل هستند و هیچ مرزی وجود نداره برای دوست داشتن. و حتی زبان و فرهنگ هم نمی تونه مانع بشه.

بنظرم سفر و کوه جای خوبیه برای شناختن و یافتن دوست مناسب. چون یه زمان ممتد و فشرده با کلی فعالیت نزدیک  توشه که سریعا تو را میرسونه به نقطه ای که تکلیفت را با طرف روشن می کنه!‌من ایران هم که بودم عادت زیادی داشتم به دعوت افراد برای کوه یا سفرهای دو روزه. و معمولا هم همونجاها دوستانی را که می خواستم پیدا می کردم. یعنی پیش می اومد و ناخودآگاه بعد از سفر دوستی عمیق تر و گسترده تری با برخی پیدا می کردم. و می خوام بگم که گذشته از امکانات  و اینکه کجای دنیا هستی اساسا این خود آدمه که می تونه از امکاناتی که داره و یا می تونه داشته باشه استفاده کنه و زنده گی کنه. درسته حتما اینجا این امکانات کمپینگ و یا تفریحات دیگه بیشتره ولی خب امکانا هائی هم تو ایران هست که اینجا به هزار و یک دلیل نمیشه داشت. پس بهتر اینه از اون هائی که دارم هر جا که هستم بهره ببرم. و یعنی اینکه در عمل نیمه پر لیوان را ببینم و به نیمه خالی خیلی خیره نشم که چشمام  آسیب اساسی ببینه!