ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

24 شهریور ماه 1386

بد نیست اینها را هم بنویسم.

یه همشاگردی کلمبیائی که بنظر گی میرسه میگه از کلمبیائی ها متنفره! و هرچی بهش میگم من دوستان کلمبیائی بسیار خوبی دارم نمی پذیره و باز میگه اونا همه احمقند. من دلم نمی خواد اونجا زندگی کنم.

من نمی دونستم که برزیل چهارمین کشور دنیا از لحاظ وسعته و حدود ۲۰۰ میلیون نفر جمعیت داره و از لحاظ منابع زیر زمینی و نفت و آب خیلی غنی ست. از حرف های همکلاسی برزیلی که یه دختر خانمیه که به کار وکالت اشتغال داره برداشت کردم فقر و ثروت و آزادی در برزیل به اندازه هم وجود داره. با مکزیکی هائی هم که صحبت کرده ام در مورد کشورشان از اقلیت ثروتمند و اکثریت فقیر می گویند و میگن که مشکلی با آزادی و دمکراسی ندارند. برزیلی می گفت که تو منطقه آمریکای جنوبی فقط ونزوئلا و بولیوی مشکل کودتا و نظامی گری دارند. می گفت البته تو ونزوئلا هم همه چیز با انتخابات آزاد شکل میگیره

دختر ترک میگه از آینده ترکیه می ترسه چون رئیس جمهور و نخست وزیر اسلامگرا هستند و می خواهند ترکیه را اسلامی کنند و صحبته که تابلوهای تبلیغاتی که سکس توشون بکاربرده شده را جمع کنند! میگه به حرف های اونا اعتماد نداره. اونا می خوان کشور را اسلامی کنند!

دختر کانادائی که اهل کبک هست و تو کلاس انگلیس ما می گفت دولت باید با کسانی که به زنان و دختران تجاوز می کنند خشن برخورد کنه. میگه اگر من بودم می گفتم همه شون را بکشند!‌ گفتم خب اگر مریض باشند چی؟ گفت ولی همه متجاوزها مریض نیستد چرا اونها را فقط ششماه می اندازند زندان و بعد آزاد می کنند!‌ می گفت زندان های کانادا از هتل هم آسوده تر و سرگرم کننده تره!‌نباید اینطور باشه! گفتم ولی خب خود اسم زندان آزار دهنده ست. 

من تا حالا همکلاسی را ندیده ام که از جرج بوش خوشش بیاد. و کل آمریکا جنوبی ها و لاتینی ها و شمالی ها اعتقاد دارند که آمریکا می خواد کشورشون را بچاپه.

یه پسر برزیلی هم خودش را ایتالیائی جا زده بود تو کلاس!! و یه پسر هم که قیافه و حرف زدنش مثل آسیا شرقی هاست حاضر نیست ملیتش را بگه.

نورا که یه خانم حدود ۴۵ ساله افغانی ست میگه بچه هاش که بزرگ شدند و تونستن رو پای خودشون وایستن خودش برمی گرده افغانستان. نورا میگه فرهنگ ما وحشتانکه. من مجبورم که بعد از کلاس و کار  غذا و چای جلوی شوهرم بگذارم و همه کارهای خونه هم با منه. میگه یه شب که خیلی خسته بودم با اخم براش چائی گذاشتم و اون چائی را خالی کرد تو ظرفشوئی و گفت من چائی را که با روی خوش بهم ندهی نمی خوام!

خانم معلم که ۶۵ سال را شیرین داره و اصلی اتان انگلیسه  و خیلی هم دوست داشتنیه نسبت به کل ماجرا آمریکا و کانادا اعتراض داره و میگه یکی از علت های  بی سوادی زیاد جوان های اینجا اینه که موزه ها و گالری های نقاشی و محیط های فرهنگی مجانی نیست. اون از روزنامه ها شکایت داره که مطالب غنی به خورد مردم نمی دهند. او هفته پیش ما را برد  موزه هنرهای ونکوور که نمایشگاه نقاشی های قرن ۱۹ توش برقرار بود. بلیط نمایشگاه ۲۰ دلاره ولی خانم معلم ترتیبی داده بود که شاگردهایش پولی نپردازند.

چینیه خوشش اومد که گفتم مثل ژاپنی ها هستی!‌ و دختر کره ای وقتی بهش گفتم فکر کردم ژاپنی هستی گفت خیلی ها بهم میگن ولی ژاپنی ها قدشون  کوتاه ست.

به کارینا دختر ۱۸ ساله مکزیکی گفتم این سزار ـکه یه پسر ۱۹ ساله مکزیکیه - پسر خیلی خوبیه ! گفت ولی خیلی سنش کمه. سزار خیلی دوست داشت که باعث دوستی اش با کارینا بشم!

انگار رویای های زنانه همه جای دنیا یه شکله و انگار شرم های پسرانه هم همینطور