ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

25 شهریورماه 1387

هی می خواستم بنویسم و هی نمی شد. حالا که فرصت دست داده تند تند همه مطالبی که تو ذهنم بود و می دونم که برای دوستام جالبه رو می نویسم. میخوام بگم که دوستم گفت دربان فروشگاهی که توش کار می کنه استاد بازنشسته یو بی سی از معروفترین دانشگاههای کاناداست. و اینکه انبار دار همون فروشگاه زنجیره ای از مدیران برجسته یکی از بزرگترین شرکت های کاناداست و حاضر نیست هیچ  پستی را قبول کنه و از اینکه مسئولیتی نداره و می تونه شغل بدون استرسی داشته باشه خیلی خوشحاله. و من بیاد میارم همکاری را که دو سال پیش تو کارخونه باهاش بودم که یه کانادائی بود که مدیر اداری یه شرکت بوده و اون بعنوان یه کارگرساده کار می کرد. و بعد یاد حرفای دوستی می افتم که کارش تمیز کردن خونه هاست و میگه همکارانی داره که دکتر هستند!‌و خب بوریس خودمون هم که استاد دانشگاه بود هیچ ابائی نداشت که بگه بعداز ظهرا کا رکلینینگ شرکت ها رو انجام میده.

خب اینجا با دودسته آدم سرو کار داریم یه سری که کانادائی نیستند و اومدن اینجا و هدفی دارند که میشه گرفتن مدرک کانادائی و شروع کار تو تخصص خودشون و تا اون موقع به هرکاری تن میدن و دسته دوم کانادائی هستند که کل مسئله رو تغییر میدن. یعنی مسئله شون پول نیست. مسئله شون کار بدون دغدغه و استرسه. و برای ما قضیه اینه که چطور اونها به راحتی تن به کاری میدن که در پایین ترین سطح اجتماع قرار داره و اینکه من من رهی جرات و شهامت انجام چنین کاری را بطور موقت هم ندارم با اینکه هیچی هم نیستم!!!  یعنی اصلا  و اساسا مفهموم کار شغل و اجتماع یه شکل دیگه ای پیدا می کنه. یه شکلی که تو فرهنگ ما هیچ جور نمی گنجه . مثل همون که دوسال پیش که تازه اومده بودم و نوشته بودم که مدیر قسمت پا به پای بقیه زمین رو می شست و وسایل کار را تمیز می کرد.

عجیبه . نه خیلی عجیبه حتما. ولی باور کنید عین واقعیته.  ما هنوز خیلی کار داریم. و همه و همه اینها یه روز و چند ساله حاصل نشدند.  فقط بگم خوشحالم که تو چنین جامعه ای زندگی می کنم. یعنی در واقع خوشحالم که می تونم تجربه کنم. تا نیائی تا حرکت نکنی تا نخواهی که دنیا و زندگی های دیگه ای    رو ببینی تجربه ای هم نخواهی کرد و خب ... همینه دیگه...نه گاهی باید از نزدیک دید و لمس کرد  و باور نمود که یه ارزش هایی فرای همه ادعاها و سرو صدای های ما وجود دارند.  که هیچ جور نمیشه از اون دور دور ها دیدشون.