ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

27 اسفند ماه 1387

اگر ازمن بپرسند چرا تو این مدت ننوشتی تقریبا جوابی ندارم ! درسم تموم شد و دنبال یه جائی بودم که برم کارآموزی که خودش جزو دوره محسوب میشد بعد هم دنبال رزومه نویسی و کاورلتر های متنوع که با کاری که درخواست می کنی هماهنگی داشته باشه. شاید همه اینها چیزی نباشه ولی مجبوری بری تو اینترنت و تحقیقات مختلف انجام بدی و همچنین تو سایت های مختلف کاریابی ثبت نام کنی. مگه همه اینها خیلی زمان می بره؟! واقعیتش اگر راهت روشن بود و مسیرمعینی را می رفتی نه! ولی موضوع اینه که مثل بازی مارپله هزاران راه و مار جلوی راهت هستند که می برندت به بی راهه و زمان را ازت می گیرند. تشخیص اینکه کدوم آژانس کاریه و کدوم نیست وبعد بخاطر سپردنشون و به سوال های مختلف شون جواب دادن و گاه مصاحبه رفتن همین میشه که من گرفتارش بوده و هستم. البته خب الان تجربیاتی دارم که حتما تو آینده می تونه کمک من و دوستان باشه.و جالبه که به استناد آمار و تحقیقات معلم هاوکارشناسان کاریابی هشتاد و پنج درصد کارها نزد آشنایان و دوستانی هست که  که داری و خواهی داشت! بهش میگن نت ورکینگ! یعنی همه اون تلاش های من برای 15 درصد امکان کاریابیه! که تازه سهم اینترنت تو این میان فقط میشه 10 درصد. پس منطقیه که بیشتر دنبال پارتی ها باشی تا آژانس ها   . و اما قسمت دیگه همه این قضایا آزمون ها و مصاحبه های کاریه که خیلی ربطی به امثال من که بیشتر تکیه ام به تجربه های پیشین وعملیه نداره. چاره ای نداری که جواب سوال هائی را بدهی که می دونی هرگز در کاری که انجام خواهی داد ندانستنشون تاثیری نخواهد داشت. در واقع مسئله ندونستن نیست مسئله جواب دادنه که باید تو زمان مشخصی انجام بشه . حالا بیاییم و بحران کاری فعلی را هم به صورت مسئله اضافه کنیم که این باعث میشه پاسخ به حقوق درخواستی خیلی مشکل بشه! کم گفتن و زیاد گفتن هرکدوم تاثیرهای منفی و مثبت خودشون رو دارند. این قضیه یه تاثیر دیگه هم روی تخصص من داره و اون اینه که مجبورم برای اونواع و اقسام کارهائی که بلدم درخواست بدهم که اون خودش یعنی مطالعه و کار مجدد روی همه این انواع و اقسام!.....هر روز داره به معلومات عمومی ام اضافه میشه و از تخصص های که  داشتم و می تونم داشته باشم فاصله می گیرم....و همه اینها یعنی ذهن شلوغ من و فرصتی نداشتن برای نوشتن. شاید اگر برنامه نویس نبودم و اون همه تجربه نداشتم از این نظر که حق انتخابم کمتر میشد راحت تر بودم!! خنده دار نیست که آرزو کنی حق انتخاب کمتر می داشتی تا کمتر گیج می زدی؟!

ولی..ولی اعتراف می کنم که زندگی را دوست دارم و از زندگی کردن در اینجا لذت می برم و هیچوقت نگاه کردن به طبیعت و بودن با اون رو فراموش نمی کنم و در همه حال دیدن مردم با شکل های مخلتف زندگی که دارند برام لذت بخش و هیجان انگیزه! و اعتراف می کنم که نمی تونم بگم از مردمی که امکانات کمتری نسبت به من  دارند خوشبخت تر هستم یا نه!

 خوشبختی و زندگی و انگیزه زندگیه و این رو که مشکلات و مسائل بیشتر راه برنده تو هستند یا مایه ایستائی و غم را هیچوقت نمیشه با تجربیات شخصی تعریف کرد. در واقع اون تعریف همه یه تئوری کاملا شخصیه که با مجموعه موجودی به نام تو ممکنه هماهنگ باشه و بس!