هنوز کارم را شروع نکرده ام امروز. آفتاب حسابی خودش را پهن کرده تو اتاق من. دوندگی ام را کرده ام و شنایم رانیز همینطور. صبحانه ام شیر بود و یه مخلوطی از مواد خشک غذائی شبیه کورن فلکس که میشناختیم. چای من حتما داخلش جینجر هست. همون زنجبیل خودمون. تازه میخرمش و هر روز صبح مقداری از اون رو تو لیوان چای ام رنده می کنم. تندی و طعمش را دوست دارم. خرما از عناصر اصلی و هرروزه خوراک من است. دونوع خرما رطب و خشک همیشه تو یخچال و روی میز دارم که هرگز از قند و شکر استفاده نکنم. البته گاهی وقت ها هوس کره و پنیر و چای شیرین می کنم که خب از خود دریغشان نمی کنم!
دیشب شام غذای مکزیکی داشتم!! غذا ی مکزیکی که چه عرض کنم؟ گوجه فرنگی و پیاز و آواکادو را بسیار ریز خرد میکنم و مخلوطشان می کنم. خوشمزه و راحت. بعضی اوقات فلفل سبز و قرمز و نارنجی هم قاطی اشان می کنم. یکبار سیب زمینی پخته را هم شریکشان کردم!
برای ناهار میگو کرفس و پیاز و سیر و قارچ و کلم و کمی گوشت نازک را ریخته بودم تو قابلمه و روغن و نمک و زردچوبه و فلفل قرمز قاطی اشان کرده بودم تا با شعله متوسط گاز پخته شوند. سالاد هم مخلوطی از پیازچه و ترب و کاهو وکلم و گوجه فرنگی و خیار و فلفل دلمه ای قرمز و سبز و زیتون و آبلیمو و نمک و فلفل سیاه.
و...و دریا ارام بود. موج ها بی سرو صدا سنگ ها را نوازش می کردند. و سنگ مزد صبوری و ایستادگی اشان را از آفتاب می گرفتند. و گونه های مختلف پرندگان آواز می خواندند و دویدن را برایم لذتبخش تر می کردند.