ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

13 اردیبهشت ماه 1392

دیشب بدترین درد پا را تو عمرم تجربه کردم. هر کاری میکردم که ذهنم را معطوف چیز دیگه ای کنم و فراموشش کنم نمیشد! تا پاسی از شب نتونستم بخوابم و نهایت دست به قرص شدم. چاره ای نبود. بعد هم بهش قول دادم که تا نگه خوب شدم ندوم و بهش فشار نیاورم! ولی خوب عصری دیدم که نمیشه پیاده روی را نرفت و دریا را ندید و غرق آنهمه زیبائی نشد! سعی کردم بسیار آهسته و با احتیاط راه بروم که الته خب الان کمی درد دارم ولی نه به اندازه دیشب.

دیشب تو همین گیرودار مارک با پدرش وسایلش را می آودندو من همونطور روی کاناپه دراز کشید بودم و فقط یکی دوبار بلند شدم برای سلام و علیک و گفتگوهای کوتاه. تا نیمه شب رفت و آمدشان ادامه داشت و الته خیلی مراعات می کردند و تلاش داشتن آهسته در را باز و بسته کنند و یا وسایل را جابجا.

امروز مارک سعی میکرد هر وقت من در حال استراحت بین کار هستم باهم حرف بزنه. گفت خیلی دوست داشته که من زیاد سوال نکرده بودم و خیلی راحت اتاق را بهش اجاره داده ام. می گفت دیگران یه عالمه سوال های بی ربط می کنند و آخرش هم می گویند در مورد خودت بنویس!  

من فکر می کردم بیست و یکی دوسال سن داشته باشه ولی گفت بیست و نه سالم تموم شده! گفتم پدرت هم خیلی جوان بنظر میرسه1 گفت اون هیچوقت سنش را به من نگفته و میگه سوال نکن!

مارک گفت تقریبا همیشه بیرون غذا میخوره چون بلد نیست غذا درست کنه. گفت دنبال کار داوطابنه هست. کاری که کمک به یه نفر نباشه بلکه با یه گروه آدم سروکار داشته باشه. گفت فعلا گاهی وقت ها با پدرم کار معاملا ملکی انجام میدهم و وب سایت هم کار می کنم.و دوست دارم آن لاین پول دربیارم.و مسائل مشکل را حل کنم.

صبح بهش گفتم امروز را صبحانه مهمون من باش و چای هم هروقت خواستی بردار. یه جورهائی بنظرم  بی آلایشی سادگی خاصی داشته باشه. خب ببینیم. به هرحال فکر می کنم از کاندیدهای ناکاندید دیگر بهتر بود!

Everybody's Fine