ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

16 اردیبهشت ماه 1392

ساعت 9 تا 10 شنا کردم. بعد هم یه نیمرو اساسی خوردم!  چه آفتاب خوب و گرمی! باید به بچه ها زنگ بزنم و بریم جائی! اول به کیوان و آیدا زنگ زدم که میایید بیرون یا نه که گفتند برنامه ریزی با تو. مثل همیشه !  همه را خبر کردم نوشا وحید حمید نیره دریا مروارید مریم عباس. قرار شد همه بیان ساحل خونه ما!  و کیوان هم زحمت خرید را بکشه. من و مارک رفتیم لب دریا. ساعت حدودد12 بود. فکر کردم بچه حدود های بعد از یک برسند. بعد یکربع مارک گفت میره یه کم بخوابه و برگرده. من دراز کشیدم روی ماسه ها و حسابی از مناظر کوه و جنگل و اقیانوس کیف کردم. یه آفتاب حسابی گرفتم. یعنی برنزه نزدیک سوختگی! همینطور مردم می اومدن و ساحل شلوغ میشد. البته وقتی میگم شلوغ منظورم نوع ونکووری اونه! چون اینجا از اون شلوغی های آزاردهنده هیچوقت تقریبا نمیشه. روزهای آتش بازی هم که آخر شلوغیه باز احساس خفگی از شولغی بهتون دس نمیده. بخاطرهمین هاست که ونکورر را دوست دارم!

بچه ها تا همشون برسند شده بود ساعت دو نیم. یعنی من یه دوساعتی با خودم مهمونی داشتم که خب خیلی خوب بود و خوش گذشت. به هرحال بساط کباب را راه انداختیم . قلیون هم که شده یه پای اصلی دور هم جمع شدن های انچنینی.  ما آنقدر می خندیدیم که زن سفید اون بر بساط ما از نوشا پرسیده بود گریس می کشید؟ !‌خوش به حالتون! فکر کرده بود  تو قلیون گرس میریزیم. نمی دونست که مردم ما تو ایران و با اون همه فشار و مشکلا ت و گرانی بازهم جوک میگند و به خنده برگزار می کنند همه چیز را. حالا ما مرفهین بی درد!‌ کنار یکی از ده ساحل و شهر زییای دنیا و با دوستان خوب مان که همه اشان را از خواب روز تعطیل بلند کرده بودم نخندیم؟!

ما مردمی هنوز ناشناخته هستیم  نه تنها برای دنیا بلکه حتی برای خودمان! اونها فکر می کنند که مارا میشناسند! ولی اشتباه می کنند وقتی که خودمون هم تو شناخت و توجیه رفتار های خودمون موندیم!