ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

31 اردیبهشت ماه 1392

جمعه درست قبل از رفتن به سفر  و درحالی که مشغول بستن کوله پشتی بودم  تلفنم زنگ زد. مدیر ساختمان بود. گفت می تونم چند لحظه بیام بالا صحبتی باهات داشته باشم؟! گفتم بله بفرمایید. چند دقیقه ای طول نکشید که اومد بالا. و پس از سلام و احوالپرسی گفت میخواستم راجع به همخونه تازه ات باهات صحبت کنم. گفتم مارک؟ گفت نمی دونم اسمش چیه!‌گفتم مگر نیامد تو دفتر شما تا مشخصاتش را ثبت کنه؟!‌گفت نه. گفتم حتما سرکار بوده و وقتی هم برمی گشته دفتر شما تعطیل بوده!  گفت میدونی قضیه چیه این مارک برای چند خانم تو ساختمون مزاحمت ایجاد کرده!! گفت ضمنا تو اتاق گیم میز پینگ پونگ را عمودی گذاشته و با سروصدای زیاد با خودش بازی می کرده!! گفت یه شب هم برخلاف مقررات که بعد از ساعت ده شب استفاده از سالن گیم ممنوعه همونجا روی مبل خوابیده بوده که نگهبان ساختمان گزارش کرده. و ضمنا گفته اند مرتب پایین بصورت مزاحمت آمیزی پیانو میزده!!!

بعد از عذر خواهی از رفتار مارک گفتم می خواهید عذرش را بخواهم؟!‌گفت نه ولی نباید به استخر انبار و سالن گیم دسترسی داشته باشه!! گفتم خب آخه با آون سویچ او به همه اینجاها طبیعتا دسترسی داره!  گفت دسترسی سویچش را محدود می کنیم. گفتم خب بهتره با خودش صحبت کنید و بعد نتیجه را به من بگویید. من دارم میرم مسافرت و تا دوشنبه هم برنمیگردم. شما هرلحظه که خواسته باشید میتونید وارد آپارتمان بشوید و با او صحبت کنید. 

تو سالن ورودی ساختمان که منتظر بچه ها بودم تا با ماشین بیان دنبالم به مارک مسیج زدم که حتما امروز با مدیر ساختمون تماس بگیر وگرنه اجازه وردود به هیچ جا را به تو نخواهند داد!! دیگه نگفتم چرا و به چه دلیل. گفتم با خودشون صحبت کن ببین چی میگن!

و در این حالت بود که تعطیلات را آغاز کردم. قرار بود سیزده نفر باشیم که سه تا تینیجر 10 تا 17 ساله را هم شامل میشد. آیسا شیرین و شروین. و البته بعلاوه سگ کوچولوی مهربان  واق واغوی آیسا !! 

یکی از مسافرین درست لحظه ای که میبایست از خونه به همراه دوست دخترکانادائی اش میومد بیرون و شب قبلش کلی شوق و ذوق داشته بود گفت که نمیتونه بیاد و سوال هم نکنید چرا!  گفتیم باشه و با سه تا ماشین راه افتادیم.

البته قبلش با وحید و نوشا رفتیم نورث ونکوور و خرید های اساسی برای سه روز را انجام دادیم و از همونجا با دوتا ماشین دیگر به سمت هورث شوبی . اونجا نیم ساعت معطل شدیم تا با ماشین هامون برویم داخل کشتی. به این کشتی های مسافربری که آدم ها و ماشین ها را از ونکوور و سایر بندهار و جزایر حمل و نقل می کنند می گویند "فری". حدود چهل دقیقه طول کشید که رسیدیم به منطقه سانشاین کوست . و از آنجا تقریبا یکساعت رانندگی تا ویلائی که اجاره کرده بودیم. انصافا جای بسیار بسیار زیبا خلوت و با امکانات خوبی بود و نسبت به قیمیت که پرداخته بودیم عالی. 

سه طبقه خانه با همه وسایلی که نیاز داشتیم و یه دریاچه که از در پشت به آن دسترسی داشتیم و خلاصه یه عالمه منظره زیبا که جایتان خالی باد.  روز اول کمی باران کمی ابر و کمی آسمان آبی و کلی چیزهای کم دیگه که ما به آن اضافه کردیم تا همه شرایط  حال کردن فراهم شود! روز دوم آسمانی  صاف با کمی باد. گردشی در اطراف با ماشین و نهایت به دریاچه ای که وحید از روی نقشه پیدا کرده بود و مناسب برای شنا. آب سرد بود ولی سبک و عالی. من اصلا اجازه فکرکردن و تصمیم گرفتن به خودم ندادم و پریدم توی آب و آنقدر دست و پا زدم تا گرم شدم و به مرحله کیفوری رسیدم! بعد هم وحید پرید و بعد نوشا . بچه های دیگه بخاطر سردی آب نیامدند ولی نوشا  و من مثل روال های قبلی تا اونجا که می تونستیم تو آب موندیم و از سرما و سبکی و  تمیزی اون لذت بردیم. کلی کیف داشت.  تقریبا سردتر شد کهاومدیم بیرون. درواقع بیرون هم بادکی میوزید و طول کشید که با آفتاب خودمان را گرم کنیم.بعد که برگشتیم ویلا رفتیم روی اسکله خودمون و تا غروب خورشید همونجا موندیم و خب خوش گذشت. 

دوست داشتم همونجا که بودم  بنویسم. اینترنت خوب هم داشتیم ولی نمی خواستم ساز جداگانه بزنم و از بچه ها دور باشم. قرار بوده که باهم باشیم و دور از کارها و مشغولیت های همیشگی روزانه. 

ایران که بودیم هم این برنامه ها را داشتیم و تلاش میکردیم بچه هارا جمع کنیم و باهم برویم مسافرت. که خب خیلی هم خوش میگذشت. و البته که همیشه با کلی چالش و سوء تفاهم هم روبرو میشدیم و میشویم و خواهیم شد که  خب اینهم از جنبه های مثبت سفرهای دسته جمعی میتونه باشه. 

فلسفه مون اینه همیشه و هرجا و هروقت که میتونیم امکان با هم بودن و یه عده را دو رهم جمع کردن فراهم کنیم و مخارج را هم د رحد توانائی همه تنظیم کنیم و ضمن اینکه محیط طوری باشد که اگر کسی دوست داشت بتواند خرج کردن اضافه خودش را هم داشته باشد!