ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

1 خرداد ماه 1392

هنوز مارک در آپارتمان را باز نکرده بود که مدیر ساختمان به من زنگ زد که با مارک صحبت کرده و درحال نوشتن فرمی هست که من بتوانم کنترل بیشتر و مسئولیت کمتری در قبال مارک داشته باشم! باید صبرکنم تا فرم آماده بشه و به دقت بخونم و بعد امضائ کنم. درواقع مارک شرایط را بپذیره و من هم تائید کنم!

مارک گفت که او از رفتن به استخر و اتاق گیم محروم شده! گفت تو کرایه را کم می کنی؟ گفتم نه!! گفت ولی تو اتاق را با استخر و سالن گیم اجاره دادی! گفتم خودت خودت را محروم کردی و نه من! اگر راضی نیستی قراردادمان فسخ و یه جای دیگه برای خودت پیدا کن! گفت ولی من پول یکماه را داده ام! گفتم ده روزش مانده !‌هر وقت خواستی بروی بگو تا بقیه اش را بهت برگردانم! تا امروز هم که از همه چیز استفاده کرده ای! گفت ولی من میخوام اینجا بمونم. گفت  از اون اول خوشحال شدم که با تو همخونه شدم!‌گفتم هنوز هم  میتوانی باشی. مشکلاتت راهم خودت با مدیر ساختمون حل کن. من مشکلی ندارم و طبق قرار اولیه هروقت اتاقم را لازم داشته باشم دوهفته قبلش به تو اطلاع میدهم. و لی تو هروقت خواستی بری فقط به من بگو!! همین و بس!

امروزمارک بهم شکلات آلمانی تعارف کرد! و چندروز پیش هم گفت که میتونی لیموهای داخل یخجال را استفاده کنی! و بعدازظهری هم گفت میتونی گوجه فرنگی ها را هم برداری!! کمی از شکلات آلمانی اش برداشتم! دوتا از لیموترش هایش را هم استفاده کردم ولی فکرکردم ممکنه این بازی به اونجا منتهی بشه که بخواد شراکت پیش بیاره!! بخصوص که وقتی پرسیدم مگه گوجه دوست نداری گفت تو خوب اونهارا قسمت می کنی!! خیلی دوست داره من سالاد درست کنم و شریک بشه!

عصری گفت نگران پدرم هستم!‌گفتم چرا ؟ گفت بخاطر مذهبش! گفتم مگه چطور ؟ گفت خیلی قدرتمنده! گفتم مگه تو قدرت نداری ؟!‌گفت نمیدونم!‌گفتم به هرحال مذهب امری شخصیه. به خودش مربوطه!‌ گفت آخه روی زندگی من خیلی تاثیر داره!

دیشب پس از خوندن یه عالمه خبر و مقاله با خودم به این نتیجه ر سیده بودم که آقای رفسنجانی ردصلاحیت میشه !‌البه نتیجه گیری شاقی نبود! اکثرا به همین نتیجه رسیده بودند. حتی آنهائی که با قاطعیت تا چندروز قبلش گفته بودند امکان نداره ردصلاحیت بشه.جالب بود که هر چندطرف قضیه به هم خط میدادند که چه حرکتی برایشان کم هزینه تر و بهتر است در جهت اهدافشان! یعنی دوست راه بهتر را به دشمن نشان میداد و دشمن به دوست!‌جائیست برای امیدواری. انگار همه حالا یه جورهائی احساس راحت تری دارند و تکلیفشان با خودشان روشنتر شده!‌ من هم راحت تر شده ام!‌ 

اینهارا هم نوشتم که نگم به خودم که به مسائل مملکتت بی توجهی و داری زندگی خیلی شخصی خودت رو میکنی!‌ هرچند سال های طولانی ست که قرار گذاشته ام با خودم به کسی نگویم چه بکن یا چه نکن بخصوص در مسائلی که از صلاحیت لازم برخودار نیستم!‌ و باز بخصوص برای شرایطی که توش قرار ندارم!‌ ولی خب میتونم همیشه نظرم را بگم و بنویسم. چه خوبه که ما د رمورد همه چیز نظر داریم ولی چه خوبتر میبود که به نوشتن و گفتن نظرمون بسنده می کردیم!من یکی که  خیلی سعی کرده و می کنم ولی همیشه با احساسات و اصرار زیاد خواسته ام از دیگران و یا حداقل از دوستان که اینکار را بکنید خیلی خوش میگذره!‌ اون هم چون  ظرفیتم برای سبک بودن و شاد بودن خیلی کمه!‌دوست دارم اونهائی را که دوستشون دارم توش شریک کنم!  آیا تحمیل ا زهمینجاها شروع میشه؟!‌

و چه خوب بود که همه میتونستند نظرشان را بگویند و بنویسند. و چه سخته یه لحظه فکر کردن به نظر دشمن و یه لحظه و برای یکصدم درصد که شاید حقیقتی در گفته ها و نظرات دشمن باشه که به حقیقت ما نزدیکتر!  

راستی مارک گفت  فقط یه خانم از مارک شکایت کرده و نه چندخانوم ! و اون خانم هم یه خانم نقاش سالخورده ایه که خب زیاد از مارک با صلاحیت تر نیست!‌مارک گفت اون خانمه حتما مواد مصرف می کنه!‌ به من می گفت چرا تو همه اش تو این سالن هستی؟ من هم گفته بودم خودت چرا همه اش اینجائی؟