ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

7 خرداد ماه 1392

گفتم که با مجید و الهام  حسابی گپ زدم و مسائل بسیار حساس و اثر گذاری را به بحث گذاشتیم. امروز تقریبا تو همون مایه ها با نوشا حرف میزدم. سعی می کنم بتدریج این گفتگوها و نظر خودم را بنویسم. این حرفی را که میخواهم بزنم زیادبرام تازه نیست ولی هربار عمیق تر بهش می پردازم و خودم رایادآور میشوم. 

موضوع اینه که دونفر عاشق میشند بعنوان دوست دختر و پسر عشق شون رو ادامه میدن ویا ازدواج می کنند و ادامه میدن. که البته دومی یعنی ازدواج کاررا بسیار سخت تر میکنه. چون دیگه دونفرنیستند که درگیر قضایا هستند بلکه یه عالمه فامیل دور و نزدیک و سایر رابطه های اشنا هم قاطی قضیه میشند. ذهن  دو طرف چه بخواهند و چه نخواهند دیگر فقط درگیر عشق و احساس های تند و دوست داشتنی اشان نیست. مسائلی دیگر میآیند و ذهن را مشغول می کنند و رابطه را از نفس می اندازند و خسته می کنند!! عشق را میگویم. حالا حتی اگر ازدواج هم نکنند و یه جورهائی همخونه بشوند بازهم رابطه و دوستان مشترک هستند که باید نگهداری و حفاظت بشند. نمیخوام زیاد مثال بزنم چون همه کما بیش با مسائلی که پیش میاد آشنا هستند. حداقلش مامانم اینا مامانت اینا !! و یا دوستم اینا و دوستت اینا!

خیلی که هردو صادق و عاشق باشند شروع می کنند بخاطر یکدیگر رابطه هائی را تحمل کردن ! فقط رابطه نیست حتی سلایقی را تحمل کردن. چون طبیعی ترین مسئله اینه دوتا آدم تو همه علائق و سلائق یکی و مشترک نباشند. پس اینجا هر دو به نسبت های متفاوتی از بعضی چیزهائی که دوست دارند می گذرند. و خیلی کارهائی را که دلشان میخواد انجام بدهند نمی دهند و هی آگاه و ناآگاه حسرت در دل و وجودشان پنهان می کنند ویا رنج هایی از رابطه هائی که دوست ندارند داشته باشند! ولی بخاطر عشق شان حرفی نمی زنند و ظاهرا راضی راه می آیند!

اگر دقت بشه به مطالبی که گفتم سخت نخواهد بود ریشه مشکلاتی که بعدا پیش میایند و خود را بصورت اختلافات عمیق یا افسردگی نشان میدهند پیدا کرد.

میخواهم بگم باید با خود رو راست بود و خودشیرینی برای عشق نکرد و وقتی که کم میاریم اعتراف کنیم تا رها بشیم. تا هردو رها شوند. عشق و آشنائی های اولیه هرگز نه اجازه می دهند و نه میتونند همه این آینده ها را ببینند. تا باهم زندگی نکنند و تا درگیر همه رابطه ها نشوند و همه علاقه ها و سلیقه های پیدا و ناپیدایشان را روی میز رابطه نریزند پی نخواهند برد که این رابطه هنوز مفیده ویا نه هر دو را آزار میده !

اینجاست که رو راست باید نشست و از همه تمایل های قدیم و حتی جدید و تازه حرف زد و قراردادی تازه نوشت!‌و یا حتی با وجود تمام وابستگی و رابطه عاطفی به بودن اینچنینی با هم پایان داد. و هردو تازه و سرحال و با تجربه زندگی دیگر ی را آغاز کنند. خوب که نگاه کنیم هردو حق دارند و قرار نیست کسی مقصر شناخته بشه وفقط این جسم و روح پیچیده انسانیست که بدون اینکه خواسته باشیم مارا به راه متفاوتی میبرند . راهی که میتونه برای دیگری آزار و اجبار باشه. اگر روراست باشیم و باهم به همه چیز اعتراف کنیم بخصوص با خود به همه چیز اعتراف کنیم اونوقت دوستان خوبی خواهیم ماند که همیشه می تونیم کمک هم باشیم.

میخوام بگم اگر خیلی چیزی را می خواهیم اون را به حراج گذشت و فداکاری نگذاریم که یه روزی یه جائی کمبودش مشکلات بس بزرگتر و عمیق تر ایجاد خواهد کرد. و گاه این خیلی چیز زیاد حتی میتونه تنهائی کوچک یکروزه ای باشه که هر روز آرزویش را می کنیم!‌ و یا یه رابطه دوست داشتنی دیگه که میدونیم قرار نیست همه زندگی مون بشه. 

می خوام بگم اگه نمیتونیم همه این فرصت ها و امکانات را برای هم فراهم کنیم که باعقده و حسرت کنار هم نباشیم  بهتره که از حالا فکری بکنیم قبل اینکه به بحران برسیم. که این بحران میتونه بحران رابطه باشه و میتونه بحران بیماری و افسردگی و حس تنهائی باشه.

دلم میخوا د و سعی می کنم که به توان و علاقه و سلایق واقعی ام نزد خودم اعتراف کنم و زندگی را صادقانه د رهمون مسیر قرار بدهم بی انکه توجهی به این داشته باشم که دیگران مرا موفق و پیروز بدانند و یا شکست خورده و قابل ترحم!!

×××××××××××××

الآن عباس زنگ زد و باید برم بالا نزد مریم و عباس گه گفته بودم میخواهم نیم ساعتی باهاشون باشم. یه ده روزی میشه که همدیگر راندیده ایم ما همسایه های طبقه هفتمی و بیستمی!