ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

23 خرداد ماه 1392

دوماه پیش که اول میرفتم میدویدم و بعد خودم را میرسوندم به شنا ساعت میشد 7:35 و در اون زمان یه پسر کانادائی تو استخربود هنوز. و پنج دقیقه بعدش میرفت بیرون. فکرکرده بودم که اگر ساعت 7:40  اونجا باشم میتونم همه استخر را داشته باشم و هرجورکه دلم میخواد از فضا استفاده کنم. از زمانی که بخاطر مشکل قوزک پاهایم دیگه نتونستم بدوم باز به همان عادت 7:40 دقیقه میرفتم. یواش یواش احساس کردم که انگار کسی قبل من به استخر نمیاد. ولی تا پریرو زصبح همچنان درهمان ساعت میرفتم تا اینکه اونروز بخاطر فوتبال ایران و لبنان زودتر یعنی ساعت 7:05 رفتم استخر ! و کسی نبود.! دیروز و امروز هم ساعت 7:05 صبح فقط خودم تو استخر بودم  وفکر کردم چقدر بهتر میتونم از وقتم استفاده کنم.

هایرینش بل رمان سیمای زنی در میان جمع را با صبح که لنا از خواب بیدار میشود شروع میکند و برایمان میگوید که لنا چطور تخم مرغ درست می کند و چه حساسیتی دارد به آن نحوه پختنش. اونجا با همون شرح مختصر خواننده با کل شخصیت لنا و فضایی که در آن زندگی می کند آشنا میشود. بدون آنکه نویسنده مستقیم از لنا گفته باشد.

یه برش از زندگی روزمره و یه تعریف از جزئیاتی که میتواند پرحرفی بی ربطی قلمداد شود خود داستانیست که از میان آن کلی حس و زندگی و شناخت درمی آید و حتی برای خود نویسنده که بعدها شاید دوباره آنرا بخواند حسی عمیق از گذشته خواهد بود.

چرا یادم نمی آید که به چه موضوعی فکر می کردم امروز درحال شنا که آنقدر اصرار بر نوشتنش داشتم! مثل زمانی که درخواب قصه ای شعری چیزی می گوییم یا زندگی را می کنیم که اصلا نمیتونیم صبح بیادش آریم من هم هرچه فکر می کنم یادم نمی اید آنهمه بحث و جدلی را که صبح هنگام شنا با خود داشتم! خوش به حال همه ما که مینویسیم و برای خود در تنهائی مان قادر به زندگی کردن و لذت بردن و رویا بافتن هستیم. مثل اینکه من با لذتی عمیق سه بار در روز میروم کنارساحل و با خودم قدم میزنم و به دریا و درختان و کوهها نگاه می کنم و سرگرم آواز و پرواز پرندگان میشوم!

آقای ع که عصری خواست با هم قدم بزنیم میگفت هرگز نمیتواند تنها قدم بزند! درحالی که مرتب می گفت چه هوای خوبی چه منظره های زیبائی! این آقای ع چطور آدمی ست؟!