ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

13 تیرماه 1392

بیانکا خانم ‍پرانرژی و مثبت. متولد ونکوور. بعدازبیست سال از ایالت کلارادو آمریکا برگشته به شهر خودش. او بخاطر شوهرش بیست سال تو آمریکا مانده بود . بعنوان سرآشپز کارکرده بود و آخرهفته ها هم تو رستوران خودش در کوهستان پذیرای مردمی بوده که دوست داشته اند تو هوای آزاد غذای های غیر معمول تجربه کنند. بیانکا هنوز با عشق و هیجان زیاد از روزهایش در غذاکده اش می گوید و اینکه اشپز برزیلی اوچقدر خلاق بوده و چگونه سلیقه و نظراتش را به مشتری ها میقبولانده. بیانکا میگوید اشپز برزیلی او یه کارمند عالیرتبه تو مملکت خودش بوده و بعد از مهاجرت به آمریکا فقط سه هفته دوره اشپزی دیده. بیانکا میگه هیچکس مثل آشپز برزیلی اش نمیتوسته اون قهوه های عالی را درست کنه. قهوه هایی که از برزیل براش می اومد.بیانکا اون قهوه ها را  با خودبه ونکوور آورده و میگه خیلی بهتر از استارباکسه.

بیانکا از شوهرش خواسته بود که با اوبه ونکوور بیاد ولی شوهرش که ماشین های مسابقه را برای رالی آماده میکنه میگه تو کانادا جایی غیر از گاراژ برای کارکردن او نخواهد بود چون اصلا مسابقه همیشگی اتومبیلرانی مثل امریکاوجود ندارد. جایی که او همیشه با گروههای حرفه ای اتومبیل رانی در سفرست. ولی بیانکا دیگر آمریکا را جای مناسبی برای خودش نمیدید نه فقط بخاطر بحران اقتصادی و امنیت کمتر بلکه بخاطر سنش که بالا رفته و نیازداشته که تو موطن خودش باشه. غیر از اینکه ساپورت های بیشتری هم خواهد داشت. بیانکا فقط یه چمدان و تلویزیونی که دوست داشته و قهوه جوش و مخلوط کن مخصوص خودش و چند وسیله آشپزی با خودش آورد ونکوور. در اولین تجربه اش تو خونه ای زندگی میکنه که قرار بوده اوویه دختر خانم دیگه باشند ولی مردک مرتب بیخبر میومده خونه و میگفته که خونه خودمه هروقت دلم بخواد میام! یکی دوبار هم به حمام سرک کشیده که دختر خانوم مشغول استحمام بوده. و ضمن اینکه مردک با لباس های بسیار ناجور درخانه میگشته. بیانکا میگه مرد بسیاربی ادب و گستاخی بود. 

حالا بیانکا اینجاست. بیانکای احساساتی و مثبت که از ذره ذره هرچیز لذت عمیق میبره. و مرتب قصه غذاها را میگه و اینکه هرکدوم از مواد چگونه باید نگهداری شوند یا پخته شوند. او الان از طرف یه شرکت کانادایی به رستوران های مختلف اعزام میشه تا صاحبان رستوران را در کارشون راهنمایی کنه و روند تهیه و پخت غذای را ببینه و نظر برای بهتر شدنشون بده. بیانکا دنبال اینه که یه رستوران خوب گیر بیاه و بعنوان سراشپزکارکنه ولی میگه اصلا دوست نداره تو رستوران های زنجیره ای کارکنه چون همه منو ها و دستورات غذایی اونها مشخصه و جایی برای خلاقیت نیست.

بیانکا آدم بسیار راحتیه . بسیار مهربان و کمک کننده و بی ریا. مرتب در حال خریدن و درست کردن غذاهای مخصوی با سس های خودش و یه عالمه پنیر متنوع. خیلی حرف میزنه ولی خسته ات نمیکنه چون خیلی هم حرف و نظر و احساسات و قصه داره که بگه. و در ضمن همه اینها خیلی خوب میتونه بفهمه که تو الان کار داری و یا نیاز به فضا ومحیط شخصی خودت. زود خودش را جمع میکنه و میره تو اتاق خودش. برای من که مرتب مشغول کاربا کامپیوترتواتاقی که دفترم محسوب میشه هستم و در طول روز کمتر با کسی انگلیسی حرف میزنم غیرمکالمات تلفنی با کارفرماها وجود بیانکا بسیار غنیمته.