ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

24 مرداد ماه 1392

از دیروز یه جورهائی پس از یکهفته استراحت مطلق کار را شروع کردم. البته مواقعی هم که کار میکنم یه عالمه توش استراحته. مثلا ماه جولای کل ساعاتی را که به کار اعم از مطالعه و قرارملاقات پرداختم 98 ساعت بود! البته پای کامپیوتر نشستن  حتما روزانه حدالق به هشت ساعت میرسه!‌ دلم میخواد همه اینها را مدتی ول کنم و کتاب بخونم. بخصوص داستان های کوتاه! البته خوندن رمان هم هنوز برام لذتبخشه. دست گرفتن کتاب و حس کاغذ که به درخت و طبیعت میرسه یه چیز دیگه ست و خیلی فراتراز این خوندن های الکترونیکیه!‌ نه نمک نشناس نیستم وقتی این الکترونیک مرا به همه دنیا وصل میکنه و آزادی مطلقی بهم میده و از چرک نویس و پاکنویس کردن راحتم میکنه!‌بخصوص من که بدخط ترین پسر دنیا هستم!. من حدود نه هزار صفحه نوشته دارم که شامل خاطرات روزانه ام از سال شصت و یک میشه تاکنون. البته در چند سال اخیر دستنوشته های من صد صفحه هم نمیشوند چون دیگر نوشتم روی این صفحات الکترونیکه که براحتی قابل کپی و نگهداریند.  حدود فکر کنم سه هزار صفحه را اسکن کرده باشم و بقیه اش را هم که نزدم نیستند که اسکن کنم. و فکر کنم که خودم و معدود دوستان نزدیکی که از سال های دور به خط من عادت کرده اند فقط بتوانند بخوننشان. من از سال پنجاه و سه در دوازده سالگی نوشتن خاطرات روزانه را بصورت مرتب آغاز کرده بودم. این خاطرات شامل همه افکار و احساسات و نظرات من راجع به ادم ها و رابطه ها و رویداد هایی میشد که اتفاق می افتادند. فکر کنم بالغ بر دوهزار صفحه و در پنج دفتر میشدند. بله میشدند. چون در سال های ترس  و کتاب سوزان و نوشته سوزان دفترهای من هم با وجود همه تاکیداتم سوزانده شده بودند. تا سالهای سال همیشه فکر میکردم که شاید جائی گذاشته باشند و هنوز زنده! ولی نه نیستند. اونموقع ها حسم این بود که وجودم را سوزانده اند. ولی بعدها دیدم تو اون هم ازدست دادن های دیگران نوشته های من چه اهمیتی داشتند؟! فقط همیشه با افسوس به خودم میگم اگر بودند اون نوشته ها چقدر درک امروز برایم راحت تر بود و بهتر تفسیر میکردم این زندگی را برای خودم. چون من بی هیچ سانسوری از همه چیز مینوشتم و حتما مستند خوبی میبود نه تنها از زندگی شخصی ام بلکه از خیلی رویداد های اجتماعی و بخصوص روزهای انقلاب. هر روز را نوشته بودم و مثل یه خبرنگار توصحنه همه آنچه را که دیده بودم توصیف کرده بودم و حس  نظر خودم را هم چاشنی اش!

حالا اگه یه روز وقت بشه و قسمت هائی از نوشته های سال های دور را اینجا تایپ کنم فکرمیکنم که جالب باشه چون نسلی را که زندگی کرده ام تصویر می کنه و خیلی قصه ها از محیط کار و اونهمه ماموریت به روستاها و شهرهای دور و برخوردهای مردم غیر پایتخت نشین میگه. من هزار روزی را به همه جای ایران سفر کرده ام و با مردمانی دیگر کار کرده ام حرف زده ام و در مراسم های عروسی و عزایشان شرکت داشته ام و از نزدیک زندگی و رویاها و اعتقاداتشان را دیده و لمس کرده ام.

اتفاقات خیلی مهمی هم تو زندگی ام افتاده که ممکنه برای خیلی های دیگه هم رخ داده باشه و یا الان در حال رخ دادن باشه و یا رخ خواهد داد. حتما اینکه من چه حس و  برخودی با آنهمه داشتم و کجا ها رادرست یا غلط بودم و یا نظرداشتم میتونه قیاس با امروز من و همه نظراتم باشه. مسلما دیروزها شناخت بسیار کمتری داشته ام بخصوص که گذشته اند و درستی و غلطی آنها را دیده و تجربه کرده ام. یه چند ماهی را حداقل باید تعطیل کنم تا این کتاب خاطرات یا زندگی من را بنویسم.

نوشتن روزها خیلی مهمه. چون امروز باور نمی کنی که فردا خیلی زندگی ها را که کرده ای بیاد نخواهی آورد. من هر چند یکباری که بعضی صفحات گذشته را مرور میکنم تعجب میکنم که چطور اصلا یادم نبود اونهمه زندگی آدمها سفرها خوندن ها نوشتن ها فیلم دیدن ها کوه رفتن ها و یه عالمه رویداد.

نه خیلی زندگی کرده ام و صدها دوست و رفیق خوب داشته ام تو زندگیم و کلی ماجراهای عاشقانه لذتبخش و هزاران لحظه خوب و سبک وشاد و حتی غم های دلپذیر دوست داشتنی و تنهائی های زیادی که از داشتنشان لذت عمیق برده ام.  راستی چقد رخوشبخت و خوش شانس بوده و هستم!‌ چقدر کیف کرده ام تو این زندگی! و چقدر حادثه های بزرگی که برایم رخ دادند  در اون لحظه بدشانسی شاید محسوب میشدند خوب و مفید بوده اند در زندگی من و امروزم را ساخته اند. امروزی را که از آن رضایت دارم !‌ از همین روست که همیشه به وقت ناملایمات یادم میافته که شاید فردا ببینی که خیلی هم خوب و خوش شانسی بوده اند برای تو این ناملایمات !

این فقط قصه من نیست. قصه همه هم میتونه همینطور باشه اگر بتونند همه چیز را همانطور و در همان حال و هوا و سنی که بودندبیاد اورند! پس بنویسیم تا فراموش نکنیم . تا فردا برای بهتر بودن و سبک تر بودن از آنها استفاده کنیم