ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

3 مهرماه 1392

صبح هنوز هفت نشده بود که دویدن را روی چمن شروع کردم. هشت دور زمینی که میشه گفت یک و نیم برابر زمین فوتباله. همینطور میدویدم و فکر می کردم به چند ماه پیش که  چه لذتی میبردم کنارساحل دویدن و منظره های متفاوت دیدن و آدم هایی که خیلی هایشان را در ساعت مشخصی میدیدم. بعد بیاد آوردم اون خانم چاق جوان را که هرروز نزدیک های آخر مسیر میدیدمش وچطورهی بیشتر و بیشتر اخم هایش باز شد و به لبخند و بعد احوالپرسی رسید. چه چهره مهربان و خاصی داشت وارتباط مختصر نگاه وتکان دست و یکی و دوجمله ای  ما چطورتبدیل به این شده بود که انگار دوستانی قدیمی بوده ایم از اول. حالا اینجا تو این چمن روبروی خانه و در این ساعت دیگه چنان ارتباطی وجود نداره! فکر کردم راستی وقتی ناگهان دیگه نرفتم برای دویدن چه فکری کرد و چه احتمالاتی را از مغزش گذراند؟! یه توریست بوده ام که رفته ام؟ خانه ام را عوض کرده ام و یا ساعت دویدنم را؟! داشتم همینطور فکر می کردم و اینکه مسیر قدم زدن اوهیچوقت اینجا نبود و همیشه پشت پارک ناپدید میشد که یهو چشمم افتاد به پیاده رو ساحل و دیدم که دارد قدم میزند!! چشم او هم به من افتاد! با هیجان گفت هی صبح بخیر دیگر ندیدمت؟! گفتم بخاطر زانو بود که دیگه نیامدم. وبعد حالم را پرسید وگفتم که داشتم بهش فکر میکردم و چه عجیب که اینطرفی اومدی! به اندازه همه اون روزها کلمه ردو بدل کردیم وبعد  با لبخندی شیرین به راهش مثل همیشه ادامه داد.