ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

25 مهرماه 1392

اینروزها عجیب هوس کرده ام که همه خاطراتم را مرور کنم. در واقع بیشتر از خاطرات. اندیشه ها و باورهایی راکه داشته ام مرور کنم. خب همه اونها اینجا در دسترسم نیستند ولی از همین سال ۷۳ به بعد که می خوانمشان میبینم تمام باورهایم راجع به عشق عاشق شدن و عاشق بودن همان هست که بود! برام جالب بود که همه حالت های ممکن را ‍پیش بینی کرده بودم ونیز نوشته بودم که عکس العمل من چه باید باشد! راستش آنموقع ها باورم به توان خودم و اینکه پای آن بایستم خیلی محکم نبود! ولی من ایستادم! عشق را  و آزادی و سبکی و راحتی اش را محترم شمردم! و همواره با حس مالکیت داشتن برآن مبارزه کردم و به خودم یادآور شدم که عشق از درون ما برمیاد و تمام تصاویر وعواملی که درگیرش میشوند بهانه ای بیش نیستند جز برای ملموس شدن و حس کردن عمیق آن!

مسیله ای دیگه که از اون خوندن ها برام جالب بود این بود که بشدت احساساتی بوده ام و زودرنجی ذاتی که همیشه خودم را بشدت درموردش سرزنش کرده ام و هنوز هم یه جورهایی همانطور هستم! و سخت نیست  بیاد اورم که از کودکی هم همین بوده ام! خب کنترل و تحملم زیادتر شده ولی در زمان ونه درلحظه!! لحظه یعنی عکس العمل بسیار سریع و آنی در قبال اتفاقی که بکهو روی می دهد! و زمان یعنی از اون لحظه به بعد ! یعنی مدتی که طول میکشه تا خودت را از بیرون نگاه کنی و قضاوت عادلانه و تصمیم درستی برای آن اتفاق داشته باشی! همه پیشرفت من اینبوده که این زمان و عادل و عاقل شدن هی کوتاهتر شده!

چند هفته پیش که با داداش نازنینم حرف میزدم تعریف کرد که به دوستی که حسابی تغییر کرده و اساسی دمکرات مسلک شده و تحمل دیگرانی را که هنوز دراین نقطه نیستند را نداره گفته دوست عزیز تو و من هم یه جورهایی روزی در نقطه ای بودیم که این آدم  هنوز متعصب امروز درآن قراردارد! بهش فرصت بده که مسیرش را با توان خودش برود!

خب اعتراف می کنم یه عالمه تعصب داشته ام یه عالمه ناآگاهی داشته ام و خیال می کردم که خیلی دانایم وتعجب می کردم که چرا دیگران نمی فهمند! یه عالمه اشتباه باورغلط و ایمان نادرست و قضاوت های ناعادلانه که یه ذره هم برناعدالتی بودنشان تردیدی نداشته ام!‌ یه عالمه کوتاهی و وقت نگذاشتن برای نزدیکان و دوستان  یه عالمه خودخواهی های پنهان در حالی که بشدت خودرا منصف و برای دیگران می دانسته ام! می خوام بگم نمیشه بدون نقد و بیادآوری واقعیتی که وجود داشتیم دیگران را درک کنیم و یا حرکت و جامعه ای را تشویق به اصلاح و پذیرش مفاهیم جدید بکنیم. باید باور عمیق داشت که قسمتی ازتقصیر کنش های آنانی را که دشمن میپنداشتیم و یا میپنداریم  برعهده ماست!‌برعهده ما که نتوانستیم آنان را به کنش های نرم تر و آهسته تری واداریم! ما که دانش و هنر امروز را نداشتیم!  امروزی که میشود با صداقت گذشته را دید. گذشته ای که ما نیز در آن حضور داشته ایم و نسبت به آن مسیولیت داریم. مسولیت نقد و پیذیرش تقصیر و ناآگاهی.