انگار فقط خودم اینجا هستم و بس! نه زیاد هم بد نیست!شاید راحت تر بنویسم و کمتر احساس مسئولیت داشته باشم! داشتم فکر می کردم چرا نوشتن دفتر خاطرات را ترک کردم؟ حدود شش سال میشه که ننوشته ام! منظور با خودکار و قلم توی دفتری که همیشه داشته ام. سالی دو سه تا دفتر دویست برگی را تموم میکردم. از اتفاقات روزانه گرفته تا نظراتی که داشتم و پیش بینی هایی که میکردم و وضع سلامتی هر روزه. الان هم باید رجوع کنم به ده سال گذشته و ببینم ایا در این موقع از سال دچار چنین سردردها و چشم دردهایی میشدم یا نه؟! باور کنید که یادم نمیاد!نه اینکه نبوده باشه بلکه یادم نمیاد این دردها فصلی بوده اند یا نه! اگر از من خیلی کم سن و سال تر هستید حتما یاداشت کنید و باور کنید که یه روزی بیادآوردنشان حتی ممکن نیست! دفاتر روزانه کمک خیلی زیادیه برای یادآوری به خودمون در مورد همه خوشبختی ها و گاه بدشانسی هایی که داشته ایم یا می پنداشته ایم ! این یاداوری ها تاثیر زیادی میگذاره تو امروزما و هرچه بیشتر بهره بردن و نیز اینکه دچار اوهام در توانائی و سلامتمون نشویم!
من امروز هم دوبار رفتم بیرون. یکبار برای خرید و هواخوری در ظهر و باردیگر عصر کنار دریا و قدم زدن در مه و پرسه در خیابون هایی که دلتنگشون بودم و یه خرید کوچولوی دیگه که دوساعتی طول کشید با بستنی قیفی مک دونالد که دقیقا مزه پاپ بستنی قیفی های بچگی را میده و من خیلی دوست دارم و یه سوسیس کنارخیابون دکه ایرانی!