ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

چقدر دلشون می خواد حرف بزنند

چقدر دلشون می خواد حرف بزنند چقدر دوست دارند که بپرسند و چقدر دلم می خواد که جواب سوالاشون رو بدونم. یه چیز خیلی مسلمه و اون اینه که دیگه قهرمان و فهرمان بازی رو دوست ندارن
ما هم دوست نداریم
ما هم نمی خواهیم قهرمان باشیم
ما هم نمی خواهیم یه قهرمان همه تصمیم ها رو بجای ما بگیره و خودش رو بینداره جلو قطار
چقدر همه تو دنیای خودشون گم شدند و قضایا رو جدی می گیرن
نه واقعا خیلی جدی نیست
همه دارن زندگی می کنند و یه جورهایی غم ها و شادی های خودشون را دارن
همون سختی هایی که به چشم ما رنج بزرگ میاد برای خیلی ها دلیل زندگی کردنه
یه دلیل حسابی سرگرم کننده که اصلا اجازه فکر کردن به چیزهای دیگه رو نمیده
نمیذاره که افسرده بشن. نمیذاره که بدونند افسردگی چیه؟
وقتی هنوز درگیر نون و آب و هزینه هائین که از عهده ش برنمیان نمی تونن فرصت افسرده بودن داشته باشن البته بهتره بگم که نمی دونن که افسرده ن. افسردگی رو نمی شناسند. لزومی هم نداره که بدونن وقتی کاری نمیشه براشون انجام داد.
هر روز به این دید بیشتر می رسم که تعادل ها رو نباید بهم زد. هر پدیده ای خودش باید در جستجوی سطح بالاتری از تعادل باشه. یعنی وقتی از تعادل فعلیش راضی نبود ناچارا درپی تعادل دیگری خواهد بود. در اونصورت هم حتی این خودش هست که باید ادوات تعادل جدید رو پیدا کنه.
گاهی ما تحت عنوان آگاه کردن دیگری - که ظاهرا انگیزه انسان دوستانه ای هم داریم- تعادلش را بهم می زنیم . سرگردانش می کنیم و همه خوشبختی را که در ناآگاهی اش پنهان بود از او می گیریم.
این چه اصراریه که خواسته باشیم تعادل و آرامش کسی را برهم بزنیم چون بنظر ما از حقوق خودش آگاه نیست!
یه واقعیت را نباید فراموش کنم و اون اینه که ما داریم هر لحظه دیده می شیم. زندگی ما هر لحظه داره در معرض نگاه قضاوت قرارمی گیره. لزومی به گفتنش نیست. اگه لذت بخش تر بنظر برسه حتما مورد سووال و کنکاش قرار می گیره و حتما کسانی را وا می داره که تعادل دیگه ای رو تجربه کنند. همانطور که ممکنه ما زندگی های دیگری رو ببینیم و برداشت مون این باش که در سطح تعادل بهتری قرار دارند و بخواهیم تجربه بهم زدن تعادل فعلی و دستیابی به تعادل دیگر را داشته باشیم. طبیعیه که عبور از یه تعادل به تعادل دیگه حتما با بحران و سختی همراه باشه. و ما این رو می دونیم. و هر کس هم که آگاهانه در صدد کسب تعادل دیگه ای باشه اینو می دونه و باید که بهایش را هم بپرازه. و کمترین بهایش صبر و تحمل و گذشته!