خوشبختی کوچکی دارم. پنهان از همه! همچون رنجی که می کشم! ....من خوشبختم چون کسی رنج مرا نمی بیند! چون نگذاشتم که به درونم سرک بکشند!....همه پنجره ها رابسته ام. پرده های روح را کشید ه ام !...وای که من چه خوشبختم......همه می دوند همه فریاد می زنند همه شلوغ می کنند تا فریاد زندگی رانشنوند که خود را می فریبند! ..... و من خوشبختم که درکار فریفتن خویش نیستم..... من این سکوت ناچار را دوست دارم ....و از این حداقل داشتن لذت می برم!