صبح که بلند شدم مثل هر صبح دیگه رفتم استخر و مثل همیشه موقعی که روی آب دراز کشیده بودم به صبحانه هم فکر کردم و دارائی های یخچال و کابینت! بیاد عشوه عدسی هایی که از مدت ها پیش تو بطری شیشه ای زندگی می کردند افتادم!
بنا نداشتم خیلی شلوغ کنم. خیلی ساده دو پیمانه عدسی ریختم تو قابلمه کوچکم و تا اونجائی که با قلقل بیرون نپاشه توش آب ریختم و نمک و فلفل و زدچوبه. همین. یکساعت بعد آماده بود. نمیشد خیلی خیلی ساده هم باشه! یه پیاز داغ درست کردم و ریختم روی سرشون. و موقع خوردن هم چند قطره لیمو ترش.