ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

معلم های من 1

شب به عشق خواب دیدن و به عشق صبح دویدن و بعد شنا کردن می خوایم! امروز صبح یعنی همین یکساعت و نیم پیش تو دویدن و میون سرو صدای فرود مرغابی های وحشی و کلاغی که اونها رو تعقیب می کرد فکر کردم به معلم هایی که تو مدرسه داشتم. کلاس اول خانم آموزگار که واقعا آموزگار و دوست داشتنی بود. اسم خانم معلم های دوم و سوم را یادم نیومد! میشه گفت عاشق خانم معلم کلاس چهارم بودم. خانم نبوی. کلاس پنجم بعد اینکه وسط سال خانم معلم ما رفت آقای غیاثی شد معلم ما. همه اینها تو دبستان جهانگشا اتفاق افتاد. تو خیابان گرگان. میدان ثریا . کوچه ای که اسمش کوچه بهروزی بود و شد کوچه شهید محمود احتشامی. من با محمود عین پنجسال را همکلاس بودم. از من کمی قد بلندتر بود. مادرش با مادر من با هم به کلاس پیکار با بیسوادی می رفتند.
اول راهنمائی را رفته بودم مدرسه بابکان. تو نطام آباد کوچه اشراقی. معلم زیان انگلیسی مان را خیلی دوست داشتم. قیافه اش عین کورش یغمائی بود. من هنوز هم کورش یغمائی را دوست دارم. چرا اسمش یادم رفت الان!!
بچه ها پچ پچ می کردند که خانم معلم کلاس فارسی ما عاشق آقا معلم کلاس انگلیسیمونه! ولی من عاشق او بودم! یه روز وقتی که می رفتم مدرسه از یه دیوار بالا رفتم تا گل یاس براش بچینم . صاحبخونه انگار داشت تو حیاط گل ها را آب میداد. پرید بیرون و با موتور گازی دنبال من و دوستم که برام قلاب گرفته بود تا دستم برسه به گلها. ما همینطور تو کوچه پس کوچه میدویدیم و اون دنبال ما و داد می زد که تخم مرغ دزد آخرش شتر دزد میشه! حتی تو خرابه هم با موتور دنبال ما بود. ولی من گل ها را نیانداختم و سالم رسوندم دست خانم معلم مون که اسمش گل یاس بود!