ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

لوبیا پلو

ظهری زنگ زدم به دوستانم و گفتم که چیکاره اید امروز؟ اگر کاری ندارید بیام ببینمتون. گفتند خوشحال میشیم چند ماهه ندیدیمت و حتما بیا.

... ادامه

هزار سکه آقای ش

امروز بعد یه دوماه اینروز و فردا کردن سرانجام با آقای ش رفتم ماشین سواری و دور زدن همه ساحل های آنطرف ونکوور

... ادامه

آقای سوئدی

ﺑﻠﻴﻄ ﻣﻦ اﻳﻨﻂﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻴﺮﺳﻴﺪﻡ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﭘﺎﺭﻳﺲ ﻳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﻭﻗﺖ ﺩاﺷﺘﻢ ﺧﻮﺩﻡ ﺭا ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﭘﺮﻭاﺯ ﺑﻌﺪﻱ ﺑﺮاﻱ اﺳﺘﻜﻬﻠﻢ...

... ادامه

اون جوون سکته کرد و مرد

من که تو تاکسی نشستم راننده داشت می گفت که قاضی بناحق علیه او حکم صادر کرده....

... ادامه

اگر راننده مرد بود

چهارراه پاسداران- کرایه های مسیر پیچ شمیران-یه راننده نسبتا گردن کلفت- یه آقای معمولی با گردن معمولی تر ...

... ادامه

پرشیا

همینطور بی مقدمه گفت اگر میتونستم یه پرشیا قبل عید جور کنم..

... ادامه

لطفا همه داستان را تعریف کن

هیچکس انگار همه داستان رو تعریف نمی کنه! و من همیشه یادم میره که بخوام همه داستان رو تعریف کنه!....

... ادامه

نصیحت

گفتم آخه من کجام نصیحت گر و رئیس مابه؟! خب برا خودت میگم اینکار را نباید بکنی اون کار را نباید بکنی...

... ادامه

مزخرف نگو

ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻦ اﻳﻨﻘﺪﺭ ﻣﺰﺧﺮﻑ ﻧﮕﻮ ! و اﻭﻥ ﻧﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮا ﻣﻴﮕﻳﺪ ﻣﺰﺧﺮﻑ ﻣﻴﮕﻢ?...

... ادامه

چشمان گرد پر از حسرت

تو همون دویدن رفتم به سال 65 تو قطاری که به اهواز می رفت. قرار بود برم دشت شعیبیه برای کار...

... ادامه

آقای محتشمی

ساعت دو و نیم ساواکی ها زنگ خانه آقای محتشمی را بصدا در آوردند. آقای محتشمی خانه نبود...

... ادامه

معلم های من 1

شب به عشق خواب دیدن و به عشق صبح دویدن و بعد شنا کردن می خوابم..

... ادامه

معلم های من 2

نمره ریاضیات من شده بود 19.25 و داشتم گریه می کردم! یعنی بغضم ترکیده بود.....

... ادامه

معلم های من 3

گفتم که مدرسه ما نوبنیاد بود. واقعا نو بنیاد. و دوم راهنمائی هم از بهترین سال های عمر من!...

... ادامه

معلم های من 4

گفتم که دوم راهنمائی نقطه اوج همه سال هال تحصیلی ام بود چه از نظر رتبه درسی...

... ادامه

جیبسی کینگ

گفت: بیا آقا راننده این نوار را بذار تو سیستمت حال کنیم!...

... ادامه

دو جور غذا

بهم زنگ زد . صداش خوب نبود . بهش گفتم چی شده؟ گفت یه اتفاق برام افتاده که نمیتونم هضمش کنم....

... ادامه

ترمیم

ﺳﺮ ﻭﺿﻌﺶ ﺭا ﻛﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﻧﺸﺎﻧﺪﺵ ﺭﻭﻱ ﺻﻨﺪﻟﻲ. ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﻛﻨﺎﺭﺵ اﻳﺴﺘﺎﺩ......

... ادامه

کادو تولد

بهش گفت بی شعور! به دوست قدیمی اش گفت بی شعور و بعد زد زیرگریه!...

... ادامه

پارکینگ

ﺩاﺷﺘﻢ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﻲ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﭼﻂﻮﺭﻱ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺷﻮ ﺗﻮ ﻻﻧﻪ 23 ﭘﺎﺭﻙ ﻣﻲ ﻛﻨﻪ....

... ادامه

همخونه

صدای غذا خوردن دنی و رفت و آمدهای مکررش که مرتب از جلوی او رد میشد آزارش می داد و هرلحظه....

... ادامه

رقض ناتاشا تو بالکن

ناتاشا اومده بود کامپیوترش را که پریروز آورده بود...

... ادامه

داستان نام های من - آقای ثابتیان

همه ما محو او بودیم. همه کلاس عاشق شده بود....

... ادامه

داستان نام های من - زلفعلی

ما عاشق شده بودیم. اینرا صدای مان که می لرزید می گفت....

... ادامه

کتک

همینطور تو بغلم داشت گریه می کرد و هق هق کنان می گفت این دومین باری هست که...

... ادامه

سن

ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺳﻴﺎﻫﭙﻮﺳﺖ ﺻﻨﺪﻟﻲ ﻛﻨﺎﺭﻱ اﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﻢ

... ادامه

داستان نام های من - رحیم

بهشان گفته بود رحیم در خیابان کشته شد تو اردیبهشت 62 مگر ندید نخواندید پس چرا هی سراغش را می گیرید؟.....

... ادامه

داستان نام های من-عبدالرحیم

یکسر نانچیکا دست او بود و یکسرش دست من. در دایره ای چرخانده شدم تا صداهایی آشنا و ناآشنا گفتند نه و من رها شدم . بی هیچ حسی از آزادی.....

... ادامه

داستان نام های من - پرویز

گفت ما را نه سال فریب دادی؟. گفتم فریب تون ندادم. فقط نگفتم که جایگاهم کجاست!. گفت خب اسمت چی بود؟ گفتم پرویز! با خشونت گغت چرا نه سال پیش همه چیز را نگفتی ؟ گفتم نه سال پیش تا به لجن نمی کشیدید باور نمی کردید...

... ادامه

لبخند

اون به بچه ام نگاه کرد . بهش لبخند مهربانی زد. بچه ام خندید....

... ادامه

ﻟﺒﺎﺱ

ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﻳﺶ ﺭا ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﻋﻮﺽ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ و اﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺟﻠﻮﻳﺶﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ و ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﻳﺶ......

... ادامه

اﺷﻚ

ﻧﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺮاﻳﺶ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮاﻥ. ﻣﻬﻢ اﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺣﺎﻟﺶ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ و ﺩﻟﺶ ﻣﻴﺨﻮاﺳﺖ.......

... ادامه

ﻓﺮﺩا

اﻭ ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﻓﺮﺩاﻳﺶ ﺑﻮﺩ. ﻓﺮﺩاﻳﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺩﻳﺮﻭﺯﺵ اﻭﻧﻘﺪﺭ ﺑﻬﺶ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﺴﺎﺯﺩﺵ....

... ادامه

ترور

من سال 60 ترور شدم. مرداد ماه بود که مرا کشتند. تو بقالی ام.....

... ادامه

ﺁﺭﻭﻍ

ﺟﻠﻮﻱ ﺩﻫﺎﻧﻢ ﺭا ﮔﺮﻓﺘﻢ و ﺁﺭﻭﻍ ﻛﻮﭼﻴﻜﻲ ﺯﺩﻡ و اﺯ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻛﻪ ﺭﻭﺑﺮﻭﻳﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ.....

... ادامه

ﻟﺤﻆﻪ ﺁﺧﺮ

ﻫﻲ ﺳﺎﻟﺸﻤﺎﺭﻱ ﻛﺮﺩﻡ ﻣﺎﻫﺸﻤﺎﺭﻱ و ﺭﻭﺯ ﺷﻤﺎﺭﻱ و ﻟﺤﻆﻪ ﺷﻤﺎﺭﻱ ﺭا ﺗﺼﻮﺭ ﻛﺮﺩﻡ.......

... ادامه

ﺁﺩاﻣﺲ

مرد داشت همینطور یکریز و پیر مآبانه حرف می زد. بدون وفقه.........

... ادامه

مرد گفت زن گفت

مرد گفت: حالاشو نیگا نکن اون 20 سال پیش خیلی خوشگل بود!ما با هم تو یه اداره کار ......

... ادامه

ﺻﻨﺪﻟﻲ

ﻭﻗﺘﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻭﻱ ﺻﻨﺪﻟﻲ ﻧﺸﺎﻧﺪﻧﺶ ﭘﺎﻫﺎﻳﺶ ﻣﻲ ﻟﺮﺯﻳﺪ. ﺁﻧﻘﺪﺭ ﭘﺎﻫﺎﻳﺶ ﻟﺮﺯﻳﺪ ﻛﻪ......

... ادامه

شعار

سال شصت بود. تو اوج وحشت و ترور و بگیر و ببند و اعدام که همدیگر را در خیابان دیدیم....

... ادامه

قورمه سبزی

داشت همینطور از قورمه سبزی اش تعریف می کرد و دیگران تاییدگرانه نگاهش می کردند که ......

... ادامه