گفتم آخه من کجام نصیحت گر و رئیس مابه؟! خب برا خودت میگم اینکار را نباید بکنی اون کار را نباید بکنی با این نباید بری با اون بهتره نری این درس را بخونی اون کالج بری زیاد نخوری اون رو نباید بخوری! آخه اسم اینا نصیحته؟ خب چیکار کنم که خیلی قصه و تجربه
دارم؟! !!
گفت پس بگدار من هم مثل تو فرصت تجربه کردن را داشته باشم! دیدم خیلی راست میگه و بعد فکر کردم مرز نظر دادن و نصیحت کردن و حس مسئولیت و فضولی نکردن و سیب زمینی نبودن کجاست که من هنوز خوب یاد نگرفته ام این مرزها را.