ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

چشمان گرد پر از حسرت

تو همون دویدن رفتم به سال 65 تو قطاری که به اهواز می رفت. قرار بود برم دشت شعیبیه برای کار. غیر من سه پسر دیگه هم تو کوپه بودند. اون روزها ی جنگ اینکه بتونی توی قطار هم جایی داشته باشی کار آسونی نبود. پسر بزرگه که انگار تو آمریکا زندگی می کرد داشت از کمپینگ رفتنشون و لاس وگاس و کشتی با آب و تاب برای دوستش که دهانش باز مونده بود تعریف می کرد. و نفر بعدی هم مثل من گوشش را حسابی داده بود به اون تعریف ها. چشم های اون هم از تعجب و حسرت هر دو داشت گرد میشد. من بایست کاری می کردم ! اگر قرار بود تا آخر راه اینطور پیش بره دیگه هیچگاه نه اون دهان ها بسته نمی شدند نه اون چشم ها از خیرگی و حسرت خالی! شروع کردم از کارم گفتن. از لذتی که تو دشت می برم از دیدن اون همه منظره بی بدیل و کشاورزانی که زیر سرو صدای و و حشت موشک و جنگ زندگی خودشان را می کردند و خنده های مخصوص خودشان را داشتند. از همه جای ایران که رفته بودم گفتم و از یه عالمه کمپینگ های خوب و کوهپیمائی و دوستانی که هر پنجشنبه عادت به دیدنشون داشتم و فیلم ها وتئاترها ییکه می دیدم و اون همه وقت که برای انجام اینهمه داشتم ! بعد اون دوتا هم شروع کردن از کیف های خودشون گفتن! از حالی که تو ایران با دوستان و همه غم ها و شادی هاشون می کردند و حل مشکلاتی که بعدش بهشون احساس لذت میداد.
حس خوبی بهم دست داد.!
نمی خواستم که اون پسربزرگه هم با دهان باز و چشمان گرد پر از حسرت برگرده با آمریکا! ولی تقصیر خودش بود که همه داستان را تعریف نمی کرد!