ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

15 دی ماه 1382

آشپز خانه من مطلبی رو در ارتباط با نوشین احمدی خراسانی نوشته بود که مرا برآن داشت مطالب زیر را بنویسم! البته قاعدتا می بایست در صفحه پیام هایش می نوشتم که نوشتم!! ولی جا نبود ادامه بدم!

 

هی آقا نيما!!!! چه خبره؟ چرا اينقدر تند ميری؟ بچه مردم رو که کشتی!! گيرم که با رفتار و کردار او مخالفی چرا از تنفرت خرج می کنی؟ چرا واژه بيگناه تنفر رو همينطور گذاشته ای به حراج؟!! خب اگه تو با نوشين احمدی خراسانی مخالفی من نيز با هم مسلک او مريم خراسانی مخالفم ولی دليلی نمی بينم که از تنفر حرف بزنم! به هر حال اگرچه در شعار ولی صحبت از حقوق زن و اجحاف مردان است که واقعيتی ست. در مقابل فمنيست تندرو و شعار ده مردان محتجر وحشتناکی هم وجود دارند که بنظر خيلی و خيلی بيشتر سزاوار عصبانيت تو هستند!

یادمه چندین سال پیش توی کوه شفیعی کدکنی شاعر محبوبم را دیدم و صحبت شاملو شد و من گفتم وای من از این آدم اصلا خوشم نمیاد!! بخاطر شخصیتش نمی تونم شعرهاشو بخونم!! اون تو خونه با آیدا که این همه شعر براش گفته بدخلقی می کنه! اون در حالی که خیلی از آدم های خوب این مملکت ناچارا وطنشونو تر کردند شعار میده که چراغ من جز در این خانه نمی سوزد!! اون یه فرصت طلبه که می دونه چه موقعی چه جور براخودش تبلیغ کنه! اون از فردوسی هم نگذشت! اون حتی ترجمه به آذین از دن آرام رو به باد انتقاد گرفت در زمانی که به آذین زندان بود و نمی تونست جواب بده و.....

آقای شفیعی کدکنی گفت دوست عزیز اینقدر تند نرو!! لزومی نداره که شاملو یه قهرمان باشه یا خیلی پاک و پاکیزه!

من اون مو قع روی حرف های اون شاعرملوس فکر کردم و اینطور حق را به او دادم که

  ما همه یه جورهایی خورده شیشه هایی ممنکه داشته باشیم که خودمان هم از آن آگاه نباشیم و بوقت بحران یا فرصت به کمک مان بیایند!! این طبیعت ناشناخته بشره که برگرفته از زندگی او در خانواده و محیط و تاریخه!!

 مگه نه اینکه ما ایرانی ها بخاطر همین تاریخ پر از سرکوب و دیکتاتوری ملتی ترسو و دو رو و بی اعتماد بنفس بار اومده ایم!

می خوام بگم همه چیزمون به همه چیزمون میاد! هنرمند و شاعر و ادیب و روشنفکرمان هم نمی تونه بی نصیب ازفرهنگ حکومت گر و وراج های فرهنگی و سیاسی اون و حتی مردم عام ما باشه!! این یه واقعیت تلخه که تویه چنین محیط تاریخی و فرهنگی که اسم وطن رو به خودش می گیره همه آلوده ایم! هرکس به اندازه ای!! حتی اونایی که در خارج از کشور هستند و بعضا بیش از سی سال, نمی تونند ونتوانسته اند که این آلودگی رو نداشته باشند! اگرچه خیلی کمتر ولی بقول میرزاده عشقی :

 به مدرس نتوان کرد جسارت اما

آنقدر هست که بر ریش خرش باید رید