ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

23 شهریورماه 1383

دو سال پیش دکترها گفتند سرطان ماری آنقدر پیشرفت کرده که شاید به دو ماه هم نکشد! شیمی درمانی وبرق هم دیگر کارساز نیست!

اینرا فقط دکترهای خودمان نگفتند , نظر دکترهای فراتسه هم همین بود!

و 7 سال میشد که ماری از سرطانش خبر داشت و شیمی درمانی هم بخشی از زندگیش!

ما,همسرش و بعدها دخترش شاید تنها کسانی بودیم که می دانستیم! ولی نه ماری حرفی از آن می زد ونه ما!

می دونستیم که درد های وحشتناکی را تحمل می کنه وهیچی نمیگه!

ماری فقط تشویقمان می کرد که برقصیم و شاد باشیم و خودش هم همیشه نقل مجلس بود و منشا خنده های از ته دل ما

ماری تا دیروز مقاومت کرد! سخت مقابل مرگ ایستاد و 2 سال آخربا همه افسوس وتاسفی که برایمان داشت با شکوهترین قسمت نبرد او با مرگ بود! تا آنجا که میشد رقصید! تا آنجا که میشد لبخند زد! و تا آنجا که میشد از زندگی دفاع کرد!

ماری درحالی که غیر از خوابیدن روی تخت و تحمل زخم بستر توان هیچ حرکتی را نداشت می گفت رهی خوب میشم وبا بچه ها میریم کوه و دشت !

از همه آنهائی که می شناسم زندگی را بیشتر و بهتر می فهمید و از ذره ذره آن لذت میبرد. عاشق زندگی بود!

آنقدر زندگی رادوست داشت ومیفهمید که من هنوز نمی توانم جلوی اشکم را بگیرم! و نمی توانم شکایت نکنم که آخر چرا ماری؟

ماری که می توانست ساعت ها پشت پنجره بنشیند و از دیدن باران و گل و گیاه خیس از آن, لذت ببرد!

یکهفته پیش که باهاش تلفنی حرف می زدم می گفت داستان های خیلی کوتاه  با وزن سبک برام بیار تا بتونم بخونم! اون هرگز امیدش را از دست نداد  و هر کاری را که نشان دهنده زنده بودن است انجام داد تا آینده را  به رخ مرگ بکشد!

ماری دوست نداشت به عیادتش بیایند و 2 دلیل بیشتر نبود  یکم ترحم ودلسوزی را نمی خواست  ودوم نمی خواست دیگران هر روز جبهه های را که مرگ  از جسمش تسخیر می کرد ببیند!

او  بطرزی عجیب مرگ را انکار می کرد  و به رسمیت نمی شناخت!

فقط زندگی را به نمایش می گذاشت و اعتقادی عمیق به معجزه داشت!

الآن می خوام برم خونشون! دوست دارم آهنگ هایی را که دوست داشت بگذارم و برقصم!