ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

25 اسفند ماه 1383

هفته ای که گذشت....وشاید ده روزی که سپری شد یا دوهفته ای !! نمی دونم مگه چه فرقی میکنه

توبارون حسابی قدم زدیم و کیف کردیم

فیلم مزخرف صبحانه ی برای 2 نفر را بابازی  خوب خسروشکیبایی دیدیم که انگار اینروزها حسابی توقرض وقوله ست که اینقدر فیلم مزخرف بازی می کنه!

نسخه قدیمی فیلم لولیتا از استنلی کوبریک را دیدیم که من نسخه جدید اون از آدریان لین  را بعنوان یه کار سینمائی وهنری بیشتر ترجیح می دهم.

فیلم ماه تلخ از رومن پولانسکی را دیدیم که به دیدنش می ارزید. و نظرم بلافاصله پس از دیدن این فیلم این بود که بد نبود! ولی بعد مدتی که گذشت و دوباره توذهن مرورش کردم بخودم گفتم خوب بود بویژه بازی زن نقش اول فیلم که اسمش را نمی دانم!

دوستی فیلم آخرین تانگو در پاریس را آورد که همیشه صحبت های ضدو نقیض زیادی در موردش شده و حتی مارلون براندو از بازی در آن بعد سالها ابراز پشیمانی کرده بود و کارگردان فیلم هم گفته بود که هنوز نمیدانم چرا آن فیلم را ساختم!

واما عجیبه که دیدن این فیلم همان احساسی را در من برانگیخت که فیلم ماه تلخ! و لازمه که یه باره دیگه  ببینم تابتوانم هضمش کنم!

کتاب درباره رنگ ها از لودویگ ویتگنشتاین ترجمه لیلی گلستان با پی گفتاری از بابک احمدی  را بطور نامنظم خوندم ورهایش کردم. البته از پی گفتارش بیشترخوشم آمد!

و فیلم نامه گرترود را خوندم که خیلی خیلی خوشم اومد شاید بیشتر از دیدن فیلمش که هنوز ندیده ام!

و بقول یه دوستی که خیلی دوستش دارم وازش هیچ خبری ندارم یه عالمه هم موسیقی کلاسیک گوش کردیم

و ...و یه داستان فوق العاده کوتاه  و فوق العاده زیبا از یه دوست خیلی خوب و دوست داشتنی خوندم که هر وقت اجازه بده اینجا خواهمش نوشت!  و فقط این جمله اش را می نویسم که نوشته....سگ مرد را بو کرد وسپس استخوان را پذیرفت.. که بنظرم می تونه این اسم بلندی بر داستان کوتاهش باشه که البته پرمفهوم و اثرگذاره.

این دوستمون 2 داستان دیگر هم داشت وبرایمان خوند که اونا هم کوتاه وزیبا بودند. و خدا کنه که هرگز دوستمون توتکرار نیافته ....و هرروز احساسش را به شکلی نوابراز کنه و هیچوقت هم حرفه ای نشه!

همینطوریش رو دوست دارم. همینطوری که هست با شکل وحشی احساس و همه غلط های ادبی که میشه تو حال و آینده ازش گرفت!