ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

18 اردیبهشت ماه 1384

فيلم u-turn از اليور استون با بازی شون پن را ديدم. حداقل لذتی که ميشه از فيلم های کارگردان های مطرح هاليوودی برد بازی های خوبه! فيلم طنز خاص و استثنائی هم داشت که قابل تامل بود. وآخر داستان اعصاب روديگه خط خطی می کرد! همون يکبار ديدنش خوب بود!

 فيلم مجردها را هم محض تفريح و زيادی جدی نبودن توسينما فرهنگ ديديم. که البته بماند خود سينما فرهنگ فيلم جداگانه ايست که هميشه ميشه ديد و کلی اوضاع بخش فرهنگی را از توش درآورد! قصدم اين بود که بگم محمدرضا فروتن بازيگر خوبيه و بازيگر جديدی بنام خانم الناز شاکردوست با بقيه کسانی که تو سينما وارد شده اند فرق داره  و بنظرم صحنه  هايی از بازی اودرفيلم گل يخ پوراحمد آنقدر زيبا  بود که با هنرپيشه های خوب اروپائی و آمريکائی برابری ميکرد. تو فيلم مجردها مريلا زارعی نيز همچنان ازعهده نقشش برمی اومد. من  نمی دونم چرا مجله فيلم بايد از هديه تهرانی ونيکی کريمی بعنوان بهترين هنرپيشه های زن تاريخ سينمای ايران نام ببره! در حالی که نه تنها نقش های خيلی متفاوتی را بازی نکرده اند بلکه خيلی وقت ها در ايفای نقش های تکراريشان نيزناموفق بوده اند . عنوان ستاره سينما بودن در ايران مثل همه نقش های ديگه طبيعيه که گويای سطح فرهنگی ما باشه ودليلی بر بهترين بودن نيست. البته من بی انصافی نمی کنم و هميشه بخود می گم خب حتما نکاتی هم وجود داره که بايد پيداشون کرد! چرا به اون ميگن بهترين شاعر به اين ميگن ستاره سينما واز اون يکی بعنوان بهترين کارگردان تئاتر نام می برند؟ زير ساخت تمام اين انتخاب ها به ما وضع فرهنگ و هنر مون وچرائی جايگاه ملت و کشورمون روتو جهان وتمدن کنونی نشون ميده!

تئاتر شهر هم رفتيم ونمايش نقل زنان سنگی نوشته چيستا يثربی را توی تالار نوبه کاگردانی شيوا بلوريان دیديم! حتما می گيد چه آدم های بيکاری! حق داريد نمايش متن جذابی برای من نداشت. و همون بهتر که يکساعته تموم شد!   

و اما دیروز رفتیم نمایشگاه کتاب واز ساعت 4 بعداز ظهرتا 8  شب چرخیدیم و بدشانس یمون این بود که گردشمون رواز سالن های 27 و2 و25 و 11و10و9 و8 شروع کردیم که نود درصد غرفه هایش را می بایست به دو رد می کردی که وقتت تلف نشود! بطوریکه نشرچشمه با وجوداینکه با حرف چ شروع میشد خودش را قاطی نکرده بود و رفته بود داخل سالن های 7و 6 و5 که با حروف ق ک گ م ن  ه شروع می شدند وناشرهائی مثل مطالعات زنان ومرکز ونیلوفر وقطره وهرمس و...دیگرانی که حضور ذهن اسمشان راندارم غرفه داشتند و درواقع ما می بایست همینجا می اومدیم و اونقدروقتمان را هدر نمی دادیم و خودمان را خسته نمی کردیم! بگذریم کلی داستان ونمایشنامه های  خارجی و ایرانی خریدیم. بله داستان های ایرانی! همه اش که نباید ریموند کارور و سلینجر وچخوف و کلی دیگر از کوتاه نویس های بزرگ دنیا را خوند! آخه اینروزها بخودم میگم پسرتوداری تواین مملکت واین فرهنگ و این مردم زندگی می کنی و نفس می کشی و  لازمه  توجریان پیشرفت ها وپسرفت های فرهنگیش هم باشی و حداقل جواب نان ونمکی را که می خوری بدی!............به همین منظور کتاب هایی راکه خریدم طوری روبروی تختخواب چیدم که خارجی ها زیر باشند وایرانی ها رو!  و دیشب شروع کردم به خواندن اولیش. مجموعه داستان عاشقیت در پاورقی ها از مهسا محبعلی. راستش اعتراف می کنم که از این مجموعه خود  داستان عاشقیت در پاورقی ها چه از لحاظ تکنیک وچه محتوی  با داستان های خیلی خوب دنیا برابری می کرد ومی تونست مدعی جایزه هم باشه.  حافظه تخیل خلاقیت و تکنیک و سواد فارسی نویسنده  بسیار خوب بود.  هرچند که فضا شاید برای جامعه ما غیر معمول وناباورانه بنظر برسد ولی واقعیتی ست که تو تهران ما وجود داره هرچند به نسبت جمعیت بسیار نادر واتفاقی باشه! فکر کنم دفعه پیش بود که نوشتم آنقدر باید داستان خوند ونوشت تا به سطح مطلوبی رسید واین از همون نمونه هاست.

کلی از نوشته هام پاک شد! خب چیکار میشه کرد؟!!!!!!! پیش اومد دیگه! حتما حکمتی داشته