بهش گفت بی شعور! به دوست قدیمی اش گفت بی شعور و بعد زد زیرگریه!
دوست قدیمی هم گفت من دلم نمی خواست پول کادویم را حساب کنی!!
بهش گفت تو اونقدر شعور نداری که وقتی گفتم من اینو می خوام برا روز تولدت بخرم باز دست می کنی تو جیبت و پولش را خودت حساب می کنی!
دوست قدیمی گفت: من دوست ندارم یکی جلوی خودم برام کادو تولد بگیره!
بهش گفت: ولی من یکی نیستم که دوست داشته باشی یا نداشته باشی.من مثلا دوست تو هستم ولی تو بخاطر دل من حاضر نشدی پا روی حس مسخره ات بگذاری. بس که تو خودخواهی! همیشه می خواهی منت کسی بر تو نباشه و تو به همه منت بگذاری!
دوست قدیمی باز تاکید کرد من بدم میاد یکی جلوی روی من برام کادو تولد بگیره!
بهش گفت:باز میگی یکی! آخه من یکی و ناشناس و آشنای سطحی تو نیستم که! تو همیشه همینطور بودی من من من. مرده شور این من رو ببرن. تو هیچی نمی فهمی!
دوست قدیمی گفت: این یه مسئله شخصیه که من رویش حساسم!
بهش گفت: اصلا این عادت توست که بپری جلو و حساب کنی! آخه این چه معنی می ده؟ چرا نمی گذاری دیگران هم خودی نشان دهند! هرکس خودش اهمیت دارد ولی تو به خود هیچکس عملا احترام نمی گذاری
تو فقط یه خود می شناسی و آن خودت و همه نیکوکاری ها و کارهایی که برای دیگران می کنی! نه این برای دیگران نیست برای خودت هست.
