ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

12 فروردین ماه 1385

عید خود را چگونه گذراندید؟

اصفهان. زاینده رود. سی و سه پل. پل خواجو. و هی قدم زدن و چشم بر رقص پرواز پرندگان مهاجر داشتن بر روی آب.

در راه. روستای طرق و قلعه قدیمی و  نمای اون توی آب. روستای خفر و خانه های قدیمی که باید حسابی تبلیغ شان کرد. کویر...کویر ....جاده...نطنزکه بجای گلابی با تاسیسات اتمی شناخته می شود و بادرود که زمین هایش از نطنز به تاسیسات اتمی نزدیکتراست وهمچنان ناشناخته برای خود در کویر پرسه میزند. جاده کاشان را که بطرف نطنز بیائی تقاطعی می پوشاند که از سمت راست تو را به منطقه کوهستانی ابیانه معروف میبرد و از سمت چپ  درون کویر به روستائی که اینک شهر بادرود خوانده می شود! و برای خودش زیارتگاهی برپا داشته با نام آقا علی عباس که برادر امام رضایش می خوانند و برای خودش کلی زائر دارد و موقوفات.

اگر بخواهی مسیر کویر تا کوهستان را با پای پیاده طی کنی و کلی آب وهوا و فرهنگ وفضای متفاوت را در کمترین زمان ممکن ببینی می توانی از محل باغات بادرود که به   سرآسیاب شهرت دارد رد نهر کوچکی را بگیری و بروی.چندین روستای دیگر را هم خواهی دید و از جمله هنجن را .

ابیانه اون روستای بکری که می شناختم نبود. ناهنجاری عجیبی درآن به چشم میخورد که خیلی تو ذوق میزد. نمی تونم بگم دقیقا چی کم بود ولی حس می کردم  خلوص سابق را تو اون نمی بینم. با اینکه خونه های قدیمی و خاک های سرخ هنوز وجود داشتند.

چشم هایم را بستم و خودم را رسوندم تهران. و فردایش جاده چالوس و کلاردشت. 3 روز پرسه تو جنگل های کلاردشت و چشم دوختن  به دور دست و انتظار سکوت عمیق را کشیدن. تپه ها پر از دیوار چینی های سیمانی  کوچک به نشانه زمین های فروخته شده!! نه نمی گویم لذت نبردم.چرا خیلی  کیف کردم ولی وقتی آدم می بینه  رفتگرهابا لباس های شهرداری و با ماشین های آرم دار   آشغال ها منطقه را در جنگل های عباس آباد می ریزند چه حالی میشه؟

اون از کویر و این از کوهستان و جنگل.

 و دریا را هم چه بگویم که همه دارند می بینند.کثیف تر از ساحل های ما کجاست؟

حالا بیائیم با انرژی هسته ای و محیط زیست و کوه وکویر و ساحل دریا و جنگل جمله بسازیم .

من میگم یه روز بشین روی صندلی تو ابیانه  مردم را تماشا کن. بعد بلندشو سری به مغازه هایش بزن. یه نگاه کلی هم به همه جا بیانداز. تو کلاردشت هم وقتی روتپه نشستی خوب همه جا را تماشا کن.نحوه تردد مردم از جاده چالوس تهران را هم اگه بیداربودی زیر چشمی گاهی نگاهی کن. اون جنگل عباس آباد و ساحل دریا و همین  کوهستان درکه خودمان را هم یادت بیاد.

اون صحنه های جنگ ماشین ها در کلاردشت که در کمتر از دودقیقه 2 بار اتفاق افتاد ودر هر دو صحنه راننده ها بلافاصله  چماق و میله قفل فرمان برای هم کشیدند را هم لازم نیست مثل من دیده باشی  . بنظرت چه چیز را باید تحلیل کرد؟!!!

فقط یه سوال سیستم ها افکار و فرهنگ را شکل میدهند یا بالعکس؟ حتما میگی هر دو بر هم تاثیر متقابل دارند. خب میشه حسابی در این مورد فکر کرد.