ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

6 آذر ماه 1385

برف در ونکوور

تابستان زیبا بود. هر روز یه رنگی بود ونکوور. و ما هی لذت می بردیم و هی ترسانده می شدیم از باران های آینده.

و پاییز آمد. ما باران را دوست داشتیم. هیچکدام از روزهای بارانی برایم یکسان نبودند

من از همه اونها لذت بردم

و امروز..امروز برف..برف...

همیشه فکر می کردم که بدون برف چطور میشه سالی را سپری کرد و گفت که چه زیبا بود.

فکر می کردم ونکوور با همه زیبائی هایش اگر برف نداشته باشه؟

امروز دیوانه کننده بود. رفتیم گراوس ماونتین. تا کمر می رفتیم تو برف. ولی می رفتیم. از اون زیبائی هایی که آرزویش را می کردیم.

هنوز داره برف میاد. و من هنوز همون احساس اولم را دارم که ونکوور چه زیباست و چه خوبه که ما اینجائیم

و هنوز در گوشمان می گویند بگذار سالی برود بعد....

می گویند باران های یکسره ای در راهند که شاید تا ۳۰ روز اصلا قطع نشوند....

و من هنوز به امروز و همین لحظه ای که لذت می برم فکر می کنم.

به هیچ فردا و هیچ تصمیم خاص و دور و درازی چشم ندارم.

به این برف نگاه می کنم و به لذت عمیقی که امروز بردیم.

حتما اگر تهران بودم از درکه رفتن و تو برف های درکه بودن هم لذت می بردم. و از دیدن اون همه دوست و آشنا که سال ها برایم  جزئی از درکه بوده اند کیف می کردم.

گاهی وقت ها دلم می خواد از بعضی همشهری های فعلی ایرانی ام بپرسم وقتی ایران بودید از طبیعت لذت می بردید یا نه؟ از خونه بیرون می اومدید یا نه؟دوست های خوب داشتید یا نه؟

ما اینجا همین الان حداقل ۱۰ تا دوست خوب که پای دوست داشتنی هامون باشند داریم. یعنی پیداشون کردیم!‌و بقیه شون رو هم پیدا می کنیم

هر جای این دنیا زیبائی ها  و دوست های خاص خودش را داره. هیچ زیبایی و هیچ حس دوست داشتنی لزوما نفی یه زیبائی و یه دوست داشتن دیگه نیست.