ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

29 بهمن ماه 1385

حالم خوبه!‌ خیلی هم خوبه!‌ فقط وقتم خیلی کمه!. وقتی آدم کار نمی کنه حسابی وقت کم میاره. زمان های کوچیک بین کار ودرس همیشه به درد بخورترند.تو زمان های بزرگ خالی همیشه گم میشی. همیشه در تردید می مونی که باهاش به کدوم آرزوی دیرینه ای که فقط مشکلش وقت بود  برسی !! این تردیدها هی زمانت را می کشند هی تحلیلت می برند . در جا میخکوبت می کنند. هی خسته ات می کنند. خواب آلود تا فردای دیگر رهایت می کنند. چقدر دلم می خواست وسط هفته برم کوه!‌چقدر دلم می خواست ۶ ساعت در روز تو تنهائی زبان بخونم!‌چقدر دلم می خواست برای کلی از دوستانی که دوستشون دارم نامه بنویسم!‌چقدر دلم می خواست هر روز فیلم هائی را که خیلی خوشم اومده بود باز ببینم.و..چقدر از این اوضاع لذت میبرم. چقدریادآوری  تونستن ساعت ۱۰ صبح قدم زدن تو پارک لذتبخشه!‌ و چقدر امروز با سنجاب ها بازی کردم. و چقدر دلم می خواست بدوم که دنده ام با دردش می گفت نه. چقدر با خودم حرف زدم. چقدر شعر گفتم. چقدر با اونائی که دوستشون دارم نجوا کردم.چقدر حس شون کردم. و چقدر وحشتناکه همه اون حس ها که دیگه نمی تونند بیان روی این صفحه!‌ و چه لذت بخش اونهمه فراموشی! نه لذت بخش نیست!‌دوست داشتم خیلی از اون حرفا یادم می اومد و می نوشتم. دوست داشتم هر دوستی کلمه خودش رو بر می داشت و برام دست تکون می داد و می رفت. دوست داشتم گم شدنشان تو مه رو.          دوست داشتم کنجکاوی شون رو. دوست داشتم وقتی صدایم می زدند. چقدر صدای نشنیده اشان تو گوشم بود. چقدر چهره ندیده اشان نزدیکم!‌ یهو فکر کرده بودم در مورد رویا. فکر کرده بودم رویا را نباید ارزان فروخت!‌ آرزوها را تا اونجا که میشه آرزو نگاه داشت. رویا را تا اونجا که میشه از خانه مه آلودش بیرون نکشید. رویا را فقط وقتی خرج کرد که بتوان رویای دیگری از اون ساخت!‌ رویای دیدنی دوباره! آرزو اگه نتونه یه آرزوی دیگه بیاره بهتره همچنان برات آرزو بمونه.

چه خوبه رویا داشتن و هی باهاشون بازی کردن.